انور ( نگهبان عراقـــــــــی ) گفت :
یکی از خلبــــــان های شما رو آوردن همین بیمارستان،بدجوری مجروح شده بود !
این خلبان شما قرار بود پل ارتباطی العماره به تنومه را بمبــــــاران کنه.
امـــــــا حین بمباران چند خانــــــم رو میبینه که بچـــــه هاشون هم باهاشونه و در حال عبور از پــــــل هستن،پل رو بمبـــــــاران نمی کنه و یه چرخ میزنه تا عــــــابرین پیـــــــــاده از روی پل رد بشن !
تو چرخ زدن،پدافند هوایی عراق هواپیمــــــا رو می زنه و خلبان با چترمی افته و اسیر ما میشه !
انور در حالی که اشـــــک از چشمانش سرازیر می شد گفت :
شمــــا تو جنــــگ هم انســــانیت داشتید !
.: منبع کتاب پایی که جا ماند :.