از عستاد(!)
- پنجشنبه, ۳ مرداد ۱۳۹۲، ۰۵:۵۹ ب.ظ
- ۰ نظر
نوشته ای از عستاد(!) اسفندیاری با اندکی دخل و تصرف
ببخشید لینک اینو پیدا نکردم! :
کسانی که به خاتمی، موسوی و امسال، به دکتر روحانی عزیز رای دادند( و یا مخالف قسم خورده و دشمن دکتر جلیلی و دکتر قالیباف) بودند، یا روشنفکرانی که دغدغه ی اسلام را ندارند، و یا کسانی که می گویند: "من به راه خودم تو به راه خودت، اصن به من چه!". کسانی که رهبر فعلی را ولی فقیه نمی دانند، و یا ولی فقیه را (برای نرم کردن من و تویی که خیلی قبول داریم) قبول می کنند، ولی سیدعلی خامنه ای را رهبر نمی دانند. کسانی که جمهوری اسلامی و حرف هایش را قبول ندارند و از حرف های روح الله خمینی، بر علیه این سیستم استفاده می کنند. کسانی که خیلی "کج" فکر می کنند در دستورات خدا و تکه کلامشان " از کجا معلوم فلان حدیث درست باشد" و " از کجا معلوم فلان فتوا درست باشد" و "از کجا معلوم ...." است. کسانی که غیر حرام خدا را حرام می کنند و نام کلاه شرعی می گذارند بر آن و اسلام را سخت و بتونی و زبر و آسفالتی نمایش می دهند. کسانی که حرف های سایت هایی مثل کلمه، فیسبوک، بی بی سی( چه فارسی چه اصلی اش)، صدای آمریکا، سی ان ان و... را حجت قرار می دهند و منصفانه می خوانند و بی طرفانه از آن یاد می کنند و هرچه بشنوند از آن ها درباره ی کشورمان را قبول می کنند و بر آن استدلال می کنند. کسانی که در خبرگزاری های داخلی، دنبال ایراد و سوتی هستند تا در بوق و کرنا کنندش و استدلال کنند بر آن ها که ببینید در کشورمان چه خبر است!
کسانی که رای نداند و گفتند ما با استدلال رای ندادیم تا ایرانمان آباد شود و پیشرفت کند. کسانی که معتقدند غایت القصوای دین، اخلاق است و اخلاق است و اخلاق و استناد می کنند به حدیث پیغمبر(ص).
زندگی از نقطه نظر این افراد، سیاه است. مثل تابلوی آبرنگی است که رویش آب پاشیده اند. مثل کودک کوری است که به ماهی های مرده ی حوضش غذا می دهد. از زندگی و معنایش بسنده کرده اند به سخنان خاکستری و بد رنگ اندیشمندان و متفکرانی که اندیشه و مطالعه کرده اند. چه داخلی چه خارجی. از حرف های شریعتی، غم آلودهایش را جدا کرده اند و هی می گویند. از اشعار قسصر امین پور هم همین طور.
تصاویری که استفاده می کنند عکس غروب است و دختری با لباس پاره.
حیوانی را که علاقه دارند، کلاغ است و زاغ
درباره ی ایران می گویند:
ما را به نهضت حسین
مارا به فرودگاه خمین...
درباره ی زندگی در ایران می گویند:
طرف ما مرگم طاعون داره
طرف ما همه پیاده اند یه عده سواره
درباره ی خودشان می گویند:
هی مست می کنم مث یه بطری شراب
که وقتی پاش بیفته یه کوکتل مولوتوفه...
و کلا هیچ احساس شادی ای در زندگی شان نیست جز حس افیونی و یوفوریایی که موسیقی( چه سنتی شهرام و شجریان ها، چه ترانس و راک و متال) بهشان می دهد. در برخورد با سختی های زندگی که ربط اندکی به اسلام و اسلامیت داشته باشد، خود را در حبابی حبس می کنند که هیچ صدایی از جدارش عبور نمی کند تا آب ها از آسیاب بیفتد. بر عکس بعضی ها که می گویند:
ما همان نسل جوانیم که ثابت کردیم
در ره عشق جگر دار تر از صد مردیم...
این آدم ها اکثرشان این طورند. در نقطه ی مقابل این ها، اقل شان اینطوری شدند که واقعا نمی دانم چرا.
یاد سخن علی (ع) می افتم که مضمون اش این است:
کسانی که دل به این دنیا بسته اند، همین دنیا دل هایشان را از اندوه پر می کند.
- ۹۲/۰۵/۰۳