بسم الله الرحمن الرحیم

وبنوشت شخصی محمد جواد ثقفی

بسم الله الرحمن الرحیم

وبنوشت شخصی محمد جواد ثقفی

بسم الله الرحمن الرحیم

محمد جواد ثقفی
دوره 27 سمپاد

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
  • ۹۳/۱۲/۱۴
    ...
  • ۹۳/۱۰/۱۷
    .
آخرین نظرات

«خاتمی دلاور، پیرو خط رهبر»

وحید یامین پور:

«خاتمی دلاور، پیرو خط رهبر»!
کمتر از 5 ماه پس از افتضاح دولت اصلاحات در ماجرای 18 تیر(که بنا به اسناد وتصریح رهبری با چراغ سبز برخی مسوولین دولت وقت رخ داد)، مراسم روز دانشجو 16 آذر 78 در دانشگاه علم و صنعت برگزار شد. این روز اولین مانور سیاسی اصلاح طلبان در سال جدید دانشگاهی بحساب می آمد. با بچه های بسیج دانشگاه صبح بعد از نماز رفتیم علم و صنعت که جلوی جایگاه جا بگیریم. شعارها را هم هماهنگ کردیم. شعار اصلی این بود: «خاتمی دلاور، پیرو خط رهبر»!
این سیاست بسیجی ها و حزب اللهی ها بود که علیرغم رسوایی دولت در اقدام علیه نظام در 18 تیر، نگذاریم خاتمی بیشتر در دامن افراطی ها بیافتد.
همین سیاست درباره ی احمدی نژاد در دولت دومش اجرا شد، وقتی که علیرغم فرعی دانستن مسائل توسط رهبری، عده ای در بیت رهبری با آمدن احمدی نژاد شعار «مرگ بر ضد ولایت فقیه» سردادند!!!
پ ن: یک مستند تلویزیونی ساختیم با محوریت مصاحبه با یکی از اعضای کابینه ی خاتمی در باره ی پشت پرده های 18 تیر 78. مستند ماه هاست که آماده است ولی اجازه ی انتشار نداریم.

پول نفت کجا رفت؟

تو این چند روزه بعد از مصاحبه ی آقای احمدی نژاد،همه می گفتن پول نفت کجا رفت

دیدم این مطلب لازمه:منبع:رجانیوز

 سخنان چند شب پیش رئیس‌جمهور در رسانه ملی درباره درآمدهای دولت، حاوی نکات جالبی بود؛ دکتر احمدی نژاد در این گفتگو و در پاسخ به سوالی که درآمد دولت های وی را نجومی و غیرقابل مقایسه با دیگر دولت ها توصیف می کرد، از رسانه ها تقاضا کرد این درآمد را بر مبنای ارزش پول ملی، دلار و طلا سنجیده و سپس در مورد آن قضاوت کنند.

به گزارش رجانیوز، سایت خبرآنلاین در گزارشی با محاسبه درآمد دولت ها بر این مبنا به نتایج جالبی رسیده است که شاید چندان با اهداف نویسنده این گزارش همراستا نبوده باشد.

بر مبنای جدولی که در این گزارش منتشر شده است، دولت اصلاحات با توجه به کاهش ارزش دلار، درآمدی همسان با دولت نهم و دهم داشته است و این در حالی است که در زمینه اجرای فعالیت‌های عمرانی، اقتصادی، صعنتی و تولیدی در کشور، این دو دوره اساسا قابل قیاس نیستند و حجم عظیم فعالیت‌های سازندگی در کشور در هشت سال اخیر چندین برابر مدت مشابه گذشته بوده است. 

محمود احمدی‌نژاد در مصاحبه تلویزیونی خود با اشاره به اینکه گفته می‌شود درآمدهای نفتی این دولت بیشترین درآمد در ۱۰۰ سال گذشته بوده است، گفته بود: «در جلسه سران اوپک در ۵ سال پیش قیمت نفت ۸۰ دلار بود که پادشاه عربستان سخنرانی کرد و گفت این قیمت معادل قیمت نفت در سال ۱۳۶۰ هجری شمسی است و درست هم می‌گفت. ارزش دلار طی این سال‌ها در جهان سیر نزولی داشته و قدرت خرید سابق خود را ندارد. لذا این‌ها تحلیل‌های ساده انگارانه از اقتصاد است و باید درآمدهای نفتی با ارقام واقعی مقایسه شود.» 
 
نگاهی به آمار و ارقامی که در این زمینه وجود دارد، ثابت می‌کند که اگرچه درآمد ارزی دولت در هشت سال اخیر بیشتر بوده است اما به دلیل کاهش ارزش دلار، میزان درآمد دولت بر پایه طلا تقریبا برابر با هشت سال دولت اصلاحات است؛ یعنی میزان درآمد هر دو هشت سال تقریبا به یک میزان بوده است. 
 
 
این مساله از آنجایی قابل توجه است که در سال‌های اخیر همواره درآمد بالای دولت نهم و دهم در زمینه ارزی و فروش نفت، مورد توجه برخی کار‌شناسان اقتصادی بوده و مسئولان دولت اصلاحات برای توجیه اقدامات نامناسب خود در دوران مسئولیت، کم بودن درآمد را بهانه می‌کردند و با اشاره به آمار، دولت نهم و دهم را دارای بالا‌ترین درآمد ارزی در تاریخ انقلاب معرفی می‌کردند. 
 
اکنون با توجه به آمار فوق که نشان می‌دهد درآمد دولت اصلاحات با معیار طلا، تقریبا برابر هشت سال اخیر بوده است – آن هم با دلاری که ارزش بالاتری داشته است – بد نیست مسئولان اقتصادی وقت پاسخی برای عملکرد خود در آن دوران داشته باشند؛ چرا که دولت نهم و دهم نشان داد با همین درآمد می‌توان کشور را به یک کارگاه سازندگی تبدیل کرد و فعالیت‌های عمرانی را تا دورافتاده‌ترین روستاهای کشور نیز پیش برد.
 
از سوی دیگر دور خیز برخی وزرای دولت خاتمی برای حضور در دولت جدید روحانی این نگرانی را به وجود آورده است که با وجود ضعف مدیریتی در دوره مذکور، این روند در دوره جدید نیز تکرار شود. موضوعی که البته با چینش کابینه ای متفاوت می تواند مرتفع شود.

هر کس نیست خداحافظ


آخه انقدر؟

لباس ملی

راه حل 100 روزه روحانی چه شد؟

آقای روحانی درسته قرار شده ما به امر ولی با شما همکاری کنیم اما قرار نشد همین اول کار شما ما رو بپیچونی و بزنی زیر قولت والا

روایت 2 شهر

تهران : کودتا علیه رئیس جمهور با 24 میلیون رای  ----- شکست
قاهره : کودتا علیه رئیس جمهور منتخب با همراهی ارتش ------ کشور در آشوب ، دولت در حال فروپاشی
***امام:اگر ولایت فقیه نباشد دیکتاتوری میشود

از 78 تا 88


حادثه کوی دانشگاه در 18 تیر 1378 یکی از حوادث ناگوار تاریخ معاصر است که ابعاد مختلفی از آن تاکنون مورد بررسی قرار گرفته است.

به گزارش رجانیوز به نقل از بی‌باک، ناآرامی کوی دانشگاه در تیرماه سال 78 که به بهانه توقیف روزنامه سلام آغاز شد و تا چند روز پس از آن نیز ادامه داشت، 17 تیرماه 78 تعدادی افراد با هویت نامعلوم با در دست داشتن پلاکاردهایی با مضمون اعتراض به توقیف «سلام» در مقابل سینمای کوی دانشگاه تجمع کردند و با تحریک دانشجویان و پخش اعلامیه جرقه‌های اولیه آشوب را ایجاد کردند و این عده با گذشت کمتر از یک ساعت با خروج از کوی اقدام به تجمع غیرقانونی و سردادن شعار در خارج از کوی کردند و با حمله به تعدادی خودرو، فضای رعب‌ و وحشت ایجاد کردند. تلاش نیروی انتظامی برای بازگرداندن دانشجویان به خوابگاه بی‌نتیجه می‌ماند و رفته رفته تظاهرکنندگان با نیروهای انتظامی حاضر در صحنه درگیر شدند.

نیمه شب 18 تیرماه، تشنج در خیابان‌های اطراف کوی شدیدتر شد، شکستن شیشه‌های مهدکودکی در مقابل کوی، آتش زدن لاستیک و حمله به خودروها و بستن معابر و هجوم به ناجا و گروگان گرفتن سه سرباز نیروی انتظامی چاشنی درگیری‌های 18 تیر شد و تا صبح ادامه داشت و سخنرانی‌های تحریک‌آمیز اعضای انجمن اسلامی دانشجویان بر آتش آشوب‌ها می‌افزود. دستور خروج ناجا از صحنه درگیری‌ها پس از جلسه شورای تأمین استان موجب شد تا تعدادی از عناصر مشکوک نیز وارد صحنه شوند و درگیری‌ها تا عصر جمعه 18 تیرماه ادامه داشت و پرتاب کوکتل به سمت عوامل نیروی انتظامی مستقر در مقابل کوی دانشگاه به آتش گرفتن دو تن از عوامل وظیفه انتظامی منجر شد. موسوی لاری و مصطفی معین وزرای کشور و آموزش عالی به دانشجویان کوی ملحق شدند، اما تجمع‌کنندگان به موسوی لاری حمله‌ور شدند، در این میان بعضی فعالان سیاسی از جمله فائزه هاشمی، مجید انصاری و فاطمه کروبی به نوبت در جمع دانشجویان حاضر شدند.
 
بعد از غائله 18 تیرماه بود که مصطفی معین با استعفای خود، برخورد با تجمع‌کنندگان را «حمله به حریم امن دانشجو» خواند و سیدمحمد خاتمی از آن به عنوان تاوان افشای قتل‌های زنجیره‌ای یاد کرد.
 
با فرارسیدن سالروز فتنه 18تیر معروف به غائله کوی دانشگاه که یکی از پررنگ ترین لکه های ننگ که بر پیشانی دولت اصلاحات است، بی باک گفتگویی با حجت الاسلام روح الله حسینیان رئیس مرکز اسناد انقلاب اسلامی داشت.
 
رئیس مرکز اسناد انقلاب اسلامی در بیان عوامل و اهداف اصلی سران این توطئه گفت:  عوامل اصلی ایجاد کننده فتنه 18 تیر 78 بخشی از سران دوم خردادی بودند که از اول داعیه براندازی نظام و در راس آن ولایت فقیه را در سر می پروراندند.
 
وی با بیان اینکه این عوامل برانداز همان کسانی هستند که ارکان نظام را به دو قسم  انتصابی و انتخابی تقسیم کردند، افزود: این دو مجموعه با قدرت و نقشه های شوم خود در تلاش بودند تا نظام و رکن ولایت فقیه را منزوی کنند که با خواست خدا و حمایت مردم با بصیرت این توطئه بزرگ را ناکام ماند.
 
عضو کمیسیون اصل نودم قانونی اساسی مجلس با تاکید بر فرمایشات رهبری مبنی براینکه "اگر آن توطئه به درستی پیگیری می شد واقعه فتنه 88 هم به وجود نمی آمد"، تصریح کرد: ریشه فتنه 88 را در فتنه 18تیر باید جستجو کرد.
 
حسینیان در پاسخ به این سوال که براندازان در آن فتنه چرا در قالب جنبش دانشجویی وارد عمل شدند، گفت: این عوامل نفوذی طی اقداماتی به بدنه دانشجویی ورود پیدا کرده بود و چون قشر دانشجو فعالتر، نسبت به مسائل حساستر و در مواردی تحریک پذیرتر است به همین جهت توانستند، این قشر از اجتماع دا در توطئه با خود همراه کنند.
 
نماینده مردم تهران گفت: در آن توطئه همه آن دانشجوهای حاضر در صحنه همراهی با براندازان، برخاسته از متن جامعه نبودند چون بسیاری از آن ها از عوامل اجیر شده و مزدور معاندان نظام و در راس آن آمریکا بودند که در آینده خودشان را نشان دادند.
 
وی تاکید کرد: این ها به دلیل نفوذی که آمریکا برای توطئه علیه نظام در اقشار مختلف دانشجو و دانشجونمایان داشت توانستند از احساسات جوانان سواستفاده کنند و آن جریان را به وجود آورند.
 
رئیس مرکز اسناد انقلاب اسلامی در پاسخ به این سوال که چگونه توانستند این عملیات را پیگیری و در نهایت اجرا کنند، تصریخ کرد: این ها ابتدا وزارت اطلاعات با پیش کشیدن پرونده قتل های زنجیره ای را از کارایی انداختند، آن ها در آن پرونده وزارت اطلاعات را محکوم کردند و با تحمیل مدیریت ناکارآمد به وزارت اطلاعات ارکان امنیتی را نابود کردند.
 
حسینیان در ادامه خاطر نشان کرد: در ادامه دامن زدن به پرونده قتل های زنجیره ای و ضربه زدن به وزارت اطلاعات با سواستفاده از امکانات دولتی که در اختیار داشتند بستر این فتنه را فراهم کردند فرض مثال در سد کرج قایقی گرفته بودند تا بتوانند برای لو نرفتن اطلاعات از  آنجا قائله را هدایت کنند و در نهایت توانستند توطئه را بوجود بیاورند.
 
این نماینده مجلس نهم در بیان چگونگی ناامن کردن فضا برای فتنه گران در آینده ناکید کرد:  اگر مراکز اطلاعاتی و امنیتی متوجه قضیه بوده و حساسیت داشته باشند نه تنها این گونه مزدوران بلکه قدرتمند تر ازین ها هم نمی توانند ضربه ای به نظام بزنند.
 
وی در بیان عدم امنیت اجتماعی برای معاندان نظام گفت: از لحاظ خاستگاه اجتماعی، مراکز فرهنگی باید شبهات جوانان و دانشجویان را مرتفع کنند تا زمینه های فکری که می تواند موجب ریزش بدنه جامعه شود و زمینه گرایش و پذیرش این توطئه ها را به وجود آورد، در جامعه منفی شود. هم مراکز فرهنگی و هم مراکز اطلاعاتی باید با هماهنگی منسجم جلوی این توطئه ها را بگیرند.
رجانیوز

حالا هی بگید هاله نور

به هاله نور گیر می دید ، نظرتون در مورد دست امام زمان چیه؟

حسن روحانی در دیدار جمعی از روحانیون گفت: "اینکه مردم در این انتخابات به یک روحانی اعتماد کردند، این اعتماد به نظام اسلامی است. من در این شرایط سخت آمده‌ام تا آبرویم را در مرحله حساس پیچ تاریخی گرو بگذارم. این مملکت متعلق به امام زمان (عج) و اهل‌بیت (ع) است و باید با توسل کارها را به پیش برد. در یک هفته آخر تبلیغات، شرایط فرق کرد و من به‌عینه دست دیگری را می‌دیدم و اقبال مردم به‌ویژه در مشهد فوق‌العاده بود. امیدوارم به پشتوانه حضرت ولی عصر (عج) که کشور متعلق به اوست کارها پیش برود."

هنوز هم پرچم لااله‎الاالله به افق نرسیده است


 وقتی به دردها و دغدغه‌های حاج احمد و موضع‌گیری‌ها و سخنانش توجه می‌کنم، به این نکته می‌رسم که خروش و سکوت، گرسنگی و غذا خوردن، گریه و خنده و همه کار و رفتارش بازتاب جهان‌بینی و تصویری از ایدئولوژی اوست چرا که جهان‌بینی و ایدئولوژی توحیدی پایانی ندارد.

 

به گزارش رجانیوز، امروز 14 تیرماه 1392، سی و یک سال از ربوده شدن چهار دیپلمات ایرانی توسط رژیم صهیونیستی در لبنان می گذرد.احمدمتوسلیان، دیپلمات ایرانی حاضر در لبنان، سید محسن موسوی، کاردار اول سفارت ایران در بیروت، کاظم اخوان، عکاس و خبرنگار خبرگزاری جمهوری اسلامی و محمدتقی رستگار مقدم، مشاور فنی هیئت دیپلماتیک، در چهارم جولای 1982 به رغم مصونیت سیاسی، در 40کیلومتری شرق بیروت توسط شبه نظامیان اسرائیلی ربوده شدند و تا کنون خبر موثقی از آنان در دست نیست.

این در حالی است که از خانواده های این چهار نفر تنها مادر حاج احمد متوسلیان و مادر محمدتقی رستگار مقدم هنوز چشم به راه فرزندانشان هستند و سایر والدین این آرزو را به سینه سرد خاک برده اند. آنچه در ادامه می آید یاداداشتی است به همین مناسبت؛

چشمم می‌افتد روی تقویم تیرماه؛«اسارت حاج احمد متوسلیان».  فکرم می‌رود روی این پرسش که آیا حاج احمد زنده است؟ اگر زنده است، کجاست و در چه وضعیتی است؟

تصویری که از حاج احمد در ذهنم نقش بسته است، همان تصویر عکس‌ها و روی پوسترها‌ست: «مردی خاکی‌پوش با محاسنی که بیشتر اوقات، فرصت اصلاح آن را نداشته».

اما آیا احمد که در سال 1332 در محله فقیرنشین امامزاده اسماعیل در تهران به دنیا آمده و امروز 60 بهار از زندگی‌اش می‌گذرد، همان چهره‌ای است که امروز روبه‌روی من، در قاب عکس است، یا نه؟

می‌خواهم از متوسلیان بنویسم و سردبیر گفته حرف‌های تکراری را بگذارم کنار..... افکاری که به سراغم آمده، راحتم نمی‌گذارد:

هر مرد 60 ساله‌ای حتی اگر در طول زندگی‌اش هم درد و رنجی نکشیده باشد باز در این سن، گرد سفیدی بر سر و صورتش نشسته است و اگر بخواهد از روی صندلی که بر روی آن نشسته است بلند شود، باز به یاری دستانش نیاز دارد، تا چه رسد به حاج احمد که نزدیک به 31 سال است که در چنگ شکنجه‌گران و طراحان زندان‌های مخوف صدام و اسرائیل و گوانتانامو و ابوغریب و... است؛ آن هم کسی که از هیچ کوششی برای نابود کردن صهیونیسم بین‌المللی دریغ نکرده است و داغ‌های بزرگی بر پیشانی آن نشانده است.

 آیا احمد در این 31سال شکمی سیر غذا خورده است و اگر سال‌ها با لقمه‌ای نان کپک‌زده و آب گرم در محلی نمناک و تنگ و بدون نور آفتاب زنده مانده است، چند کیلو وزن دارد؟ آیا اصلاً احمد طلوع و غروب خورشید را دیده است؟ آیا برای حاج احمد ذائقه‌ای مانده است تا فرق بین غذای بدمزه با خوشمزه را بفهمد و یا می‌داند که بستنی و دسر و میوه چه طعمی دارند؟!

حاج احمد امروز و در حالی که من زیر کولر نشسته‌ام و قلم می‌زنم، نمازش را چگونه خوانده است؟ نشسته یا خوابیده و اگر خوابیده خوانده است و اگر با اشاره، رکوع و سجده می‌کند، چگونه حمد و سوره را قرائت می‌کند؟

فکر می‌کنم شاید چهره احمد در 60 سالگی هرگز قابل تشخیص نباشد. شاید از بس در شکنجه‌گاه‌ها موی سر و صورتش را کشیده‌اند، دیگر امروز پیاز مویی در سر و صورتش وجود نداشته باشد تا سفید باشد یا سیاه. هر بار که ناخن‌هایش را کشیده‌اند، هرگز منتظر نمانده‌اند تا ناخن بار دیگر از مرز گوشت سر انگشتانش بگذرد و بار دوم و سوم گوشت سر انگشتانش را هم با ناخن‌هایش کشیده‌اند و دیگر سر انگشتان دست و پای احمد حس ندارند.

فکر می‌کنم وقتی احمد نماز یا قرآن و یا دعا می‌خواند کلمات را درست تلفظ نمی‌کند و شاید از نظر برخی‌ها نمازش صحیح نباشد، چرا که دیگر حاج احمد دندانی در دهان ندارد که واژه‌ها را درست تلفظ کند، ضربات پی در پی مشت و لگد به دهان احمد هر بار او را به دوران کودکی زمانی که هنوز دندان نداشت نزدیک و نزدیک‌تر ساخته است.

احمد که نمی‌داند(بر وزن ندارد) دندان‌پزشک چه صیغه‌ای است؛ از این‌رو با شکستن هر دندان و به عصب رسیدن آن هفته‌ها باید با درد یکی از آنان بسازد و بسوزد و...

نمی‌توانم تحمل کنم و افسار فکرم را در دست بگیرم. بلند می‌شوم هوایی بخورم تا شاید این فکرها از سرم دور شود؛باور کنید هرگز نمی‌خواهم خاطره خوانندگان امتداد را آزرده کنم و یا نمک بر زخم خانواده حاج احمد بریزم، فقط می‌خواهم فاصله نجومی خود را در وضعیت فعلی با حاج احمد به تصویر کشم. مایی که تابستان‌ها جلو کولرها و زمستان را کنار بخاری نمازمان را می‌خوانیم، ناهار بی‌ماست و نوشابه و سالاد و دسر را ناهار نمی‌دانیم، با بهترین غذا روزه می‌گیریم. متن‌هایمان را با روان‌نویس می‌نویسیم، مبادا که ترک بردارد... ادعا هم داریم که با پیروان و مدافعان مکتب خمینی(ره)، در سراسر دنیا با همه رنج‌ها و شکنجه‌ها همراه و همسنگریم...

... شاید هم احمد زنده نباشد و درست همان روز و یا شاید بعد از روزها و یا ماه‌ها شکنجه و گرسنگی دستان او و همرزمانش را از پشت بسته و در جایی شاید در جنوب لبنان به گلوله بسته‌اند و در حالی که حاج احمد هنوز نفس می‌کشیده است بر روی جسم مطهر او و یارانش خاک ریخته‌اند و امروز در همان نقطه صدها گل شقایق و یاس روییده است.

راز حضور حاج احمد در چیست؟

از نوشتن مقاله جا مانده‌ام. نوشتن از حاج احمد را می‌گذارم برای وقتی دیگر؛ هر وقت از دست این افکار راحت شدم...

احمد چه زنده باشد و نماز ظهرش را با سختی و با اشاره خوانده باشد و چه به دوستان شهیدش پیوسته باشد و بر مزارش گل‌های شقایق و یاس روییده باشد، 31 سال است که از ما دور است،‌ اما در این اندیشه‌ام که چطور چنین کسی چنین ملموس و قابل حس است و این قدر پرابهت، اما بعضی‌ها هر کاری می‌کنند، حضورشان حس نمی‌شود و با همه مصاحبه‌ها و گفتگوها حرفی برای گفتن ندارند؟

به راستی راز این حضور و سخن گفتن احمد در چیست؟ مگر تاریخ چقدر از رفتارها و گفتارهای حاج احمد را به ثبت رسانده است که هنوز حاج احمد حضور دارد و سخن می‌گوید؟

ایدئولوژی توحیدی پایانی ندارد

وقتی به دردها و دغدغه‌های حاج احمد و موضع‌گیری‌ها و سخنانش توجه می‌کنم، به این نکته می‌رسم که خروش و سکوت احمد، گرسنگی و غذا خوردن احمد، گریه و خنده احمد و... همه و همه بازتاب جهان‌بینی و تصویری از ایدئولوژی اوست؛ جهان‌بینی و ایدئولوژی توحیدی که پایانی ندارد.

 وقتی که در سرگذشت حاج احمد خواندم که همرزمانش او را به زور به بیمارستان صحرایی می‌برند تا ترکش بزرگی را از پایش بیرون بیاورند و حاج احمد همه آنها را تهدید می‌کند که نگویید او فرمانده است و چون یک بسیجی ساده او را به اتاق عمل می‌برند و به خاطر اینکه وقتی بیهوش شود،‌ هنگام به هوش آمدن ممکن است اسرار نظام را لو دهد، هرگز راضی به بیهوشی نمی‌شود و درد جراحی و پاره شدن ران را بدون بیهوشی تحمل می‌کند؛(1) نه تنها به این نکته رسیدم که حاج احمد هرگز زیر شکنجه‌های قرون وسطایی در زندان‌ها سخنی بر زبان نیاورده است، بلکه تفاوت او با برخی دیگر آشکار می‌شود.

احمد حس می‌شود؛ او زنده است که برای حفظ اسرار نظام و دفاع مقدس درد را تا مغز استخوان تحمل می‌کند، نه آنانی که اسرار نظام و جنگ را قربانی حفظ موقعیت خود می‌کنند.

اگر حضورم در سوریه صرفاً در حد برگ برنده‌ای در مذاکرات سیاسی باشد، ما اهل آن نیستیم

وقتی که فهمیدم حاج احمد غروب روز بیست و یکم خرداد 1361 هنگام وداع با زادگاهش در فرودگاه مهرآباد رو به نیروهای همراهش به سوریه کرد و گفت: «کسی که با ما می‌آید باید تا آخر خط همراه ما باشد»(2) و همه نیروها دست در جیب کردند و وصیتنامه‌هایشان را نشان او دادند، احساس می‌کنم احمد زنده است؛ نه آنانی که چرب و شیرین زندگی و حب مقام و مسند، آنان را در نیمه راه از امام و رهبری جدا کرد.

وقتی می‌بینم که حاج احمد در سوریه رو به رفعت اسد، برادر حافظ اسد می‌کند و می‌گوید «اگر به هر علت حضورم در سوریه صرفاً در حد وجه‌المصالحه و برگ برنده‌ای در مذاکرات سیاسی باشد، ما اهل آن نیستیم»(3)، احساس می‌کنم این احمد است که زنده است؛ نه آنانی که پیشینه مجاهدت‌های شهیدان و جانبازان و ایثارگران را وجه‌المصالحه رسیدن نان و نام می‌کنند.

وقتی خواندم که حاج احمد در کنار خاکریز جاده شلمچه دست یک بسیجی را که از بی‌خوابی گلایه می‌کرد، گرفت، او را از سینه‌کش خاکریز بالا برد و جایی را در روبه‌روی ما، در آسمان سمت غروب نشان داد و گفت: «ببین بسیجی! می‌دانی آنجا کجاست؟». آن برادر که کمی گیج شده بود گفت: «نمی‌فهمم حاج آقا!». حاج احمد گفت: «یعنی چه مؤمن! نمی‌فهمم چیه؟ آنجا انتهای افق است، من و تو باید این پرچم خودمان را آنجا بزنیم، در انتهای افق... هر وقت آنجا رسیدی و پرچم خودت را کوبیدی، بعد بگیر بخواب، ولی تا آن وقت، نه!»(4)،حس می‌کنم حاج احمد زنده است و همراه همه آنانی است که پرچم «لااله‌الاالله» را بر دوش گرفته و به سوی انتهای افق در حرکت‌اند. حرکت می‌کند در لبنان، در...

پی‌نوشت:رجانیوز - حسن ابراهیم زاده