بسم الله الرحمن الرحیم

وبنوشت شخصی محمد جواد ثقفی

بسم الله الرحمن الرحیم

وبنوشت شخصی محمد جواد ثقفی

بسم الله الرحمن الرحیم

محمد جواد ثقفی
دوره 27 سمپاد

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
  • ۹۳/۱۲/۱۴
    ...
  • ۹۳/۱۰/۱۷
    .
آخرین نظرات

۸۹ مطلب در تیر ۱۳۹۲ ثبت شده است

لباس ملی

راه حل 100 روزه روحانی چه شد؟

آقای روحانی درسته قرار شده ما به امر ولی با شما همکاری کنیم اما قرار نشد همین اول کار شما ما رو بپیچونی و بزنی زیر قولت والا

روایت 2 شهر

تهران : کودتا علیه رئیس جمهور با 24 میلیون رای  ----- شکست
قاهره : کودتا علیه رئیس جمهور منتخب با همراهی ارتش ------ کشور در آشوب ، دولت در حال فروپاشی
***امام:اگر ولایت فقیه نباشد دیکتاتوری میشود

از 78 تا 88


حادثه کوی دانشگاه در 18 تیر 1378 یکی از حوادث ناگوار تاریخ معاصر است که ابعاد مختلفی از آن تاکنون مورد بررسی قرار گرفته است.

به گزارش رجانیوز به نقل از بی‌باک، ناآرامی کوی دانشگاه در تیرماه سال 78 که به بهانه توقیف روزنامه سلام آغاز شد و تا چند روز پس از آن نیز ادامه داشت، 17 تیرماه 78 تعدادی افراد با هویت نامعلوم با در دست داشتن پلاکاردهایی با مضمون اعتراض به توقیف «سلام» در مقابل سینمای کوی دانشگاه تجمع کردند و با تحریک دانشجویان و پخش اعلامیه جرقه‌های اولیه آشوب را ایجاد کردند و این عده با گذشت کمتر از یک ساعت با خروج از کوی اقدام به تجمع غیرقانونی و سردادن شعار در خارج از کوی کردند و با حمله به تعدادی خودرو، فضای رعب‌ و وحشت ایجاد کردند. تلاش نیروی انتظامی برای بازگرداندن دانشجویان به خوابگاه بی‌نتیجه می‌ماند و رفته رفته تظاهرکنندگان با نیروهای انتظامی حاضر در صحنه درگیر شدند.

نیمه شب 18 تیرماه، تشنج در خیابان‌های اطراف کوی شدیدتر شد، شکستن شیشه‌های مهدکودکی در مقابل کوی، آتش زدن لاستیک و حمله به خودروها و بستن معابر و هجوم به ناجا و گروگان گرفتن سه سرباز نیروی انتظامی چاشنی درگیری‌های 18 تیر شد و تا صبح ادامه داشت و سخنرانی‌های تحریک‌آمیز اعضای انجمن اسلامی دانشجویان بر آتش آشوب‌ها می‌افزود. دستور خروج ناجا از صحنه درگیری‌ها پس از جلسه شورای تأمین استان موجب شد تا تعدادی از عناصر مشکوک نیز وارد صحنه شوند و درگیری‌ها تا عصر جمعه 18 تیرماه ادامه داشت و پرتاب کوکتل به سمت عوامل نیروی انتظامی مستقر در مقابل کوی دانشگاه به آتش گرفتن دو تن از عوامل وظیفه انتظامی منجر شد. موسوی لاری و مصطفی معین وزرای کشور و آموزش عالی به دانشجویان کوی ملحق شدند، اما تجمع‌کنندگان به موسوی لاری حمله‌ور شدند، در این میان بعضی فعالان سیاسی از جمله فائزه هاشمی، مجید انصاری و فاطمه کروبی به نوبت در جمع دانشجویان حاضر شدند.
 
بعد از غائله 18 تیرماه بود که مصطفی معین با استعفای خود، برخورد با تجمع‌کنندگان را «حمله به حریم امن دانشجو» خواند و سیدمحمد خاتمی از آن به عنوان تاوان افشای قتل‌های زنجیره‌ای یاد کرد.
 
با فرارسیدن سالروز فتنه 18تیر معروف به غائله کوی دانشگاه که یکی از پررنگ ترین لکه های ننگ که بر پیشانی دولت اصلاحات است، بی باک گفتگویی با حجت الاسلام روح الله حسینیان رئیس مرکز اسناد انقلاب اسلامی داشت.
 
رئیس مرکز اسناد انقلاب اسلامی در بیان عوامل و اهداف اصلی سران این توطئه گفت:  عوامل اصلی ایجاد کننده فتنه 18 تیر 78 بخشی از سران دوم خردادی بودند که از اول داعیه براندازی نظام و در راس آن ولایت فقیه را در سر می پروراندند.
 
وی با بیان اینکه این عوامل برانداز همان کسانی هستند که ارکان نظام را به دو قسم  انتصابی و انتخابی تقسیم کردند، افزود: این دو مجموعه با قدرت و نقشه های شوم خود در تلاش بودند تا نظام و رکن ولایت فقیه را منزوی کنند که با خواست خدا و حمایت مردم با بصیرت این توطئه بزرگ را ناکام ماند.
 
عضو کمیسیون اصل نودم قانونی اساسی مجلس با تاکید بر فرمایشات رهبری مبنی براینکه "اگر آن توطئه به درستی پیگیری می شد واقعه فتنه 88 هم به وجود نمی آمد"، تصریح کرد: ریشه فتنه 88 را در فتنه 18تیر باید جستجو کرد.
 
حسینیان در پاسخ به این سوال که براندازان در آن فتنه چرا در قالب جنبش دانشجویی وارد عمل شدند، گفت: این عوامل نفوذی طی اقداماتی به بدنه دانشجویی ورود پیدا کرده بود و چون قشر دانشجو فعالتر، نسبت به مسائل حساستر و در مواردی تحریک پذیرتر است به همین جهت توانستند، این قشر از اجتماع دا در توطئه با خود همراه کنند.
 
نماینده مردم تهران گفت: در آن توطئه همه آن دانشجوهای حاضر در صحنه همراهی با براندازان، برخاسته از متن جامعه نبودند چون بسیاری از آن ها از عوامل اجیر شده و مزدور معاندان نظام و در راس آن آمریکا بودند که در آینده خودشان را نشان دادند.
 
وی تاکید کرد: این ها به دلیل نفوذی که آمریکا برای توطئه علیه نظام در اقشار مختلف دانشجو و دانشجونمایان داشت توانستند از احساسات جوانان سواستفاده کنند و آن جریان را به وجود آورند.
 
رئیس مرکز اسناد انقلاب اسلامی در پاسخ به این سوال که چگونه توانستند این عملیات را پیگیری و در نهایت اجرا کنند، تصریخ کرد: این ها ابتدا وزارت اطلاعات با پیش کشیدن پرونده قتل های زنجیره ای را از کارایی انداختند، آن ها در آن پرونده وزارت اطلاعات را محکوم کردند و با تحمیل مدیریت ناکارآمد به وزارت اطلاعات ارکان امنیتی را نابود کردند.
 
حسینیان در ادامه خاطر نشان کرد: در ادامه دامن زدن به پرونده قتل های زنجیره ای و ضربه زدن به وزارت اطلاعات با سواستفاده از امکانات دولتی که در اختیار داشتند بستر این فتنه را فراهم کردند فرض مثال در سد کرج قایقی گرفته بودند تا بتوانند برای لو نرفتن اطلاعات از  آنجا قائله را هدایت کنند و در نهایت توانستند توطئه را بوجود بیاورند.
 
این نماینده مجلس نهم در بیان چگونگی ناامن کردن فضا برای فتنه گران در آینده ناکید کرد:  اگر مراکز اطلاعاتی و امنیتی متوجه قضیه بوده و حساسیت داشته باشند نه تنها این گونه مزدوران بلکه قدرتمند تر ازین ها هم نمی توانند ضربه ای به نظام بزنند.
 
وی در بیان عدم امنیت اجتماعی برای معاندان نظام گفت: از لحاظ خاستگاه اجتماعی، مراکز فرهنگی باید شبهات جوانان و دانشجویان را مرتفع کنند تا زمینه های فکری که می تواند موجب ریزش بدنه جامعه شود و زمینه گرایش و پذیرش این توطئه ها را به وجود آورد، در جامعه منفی شود. هم مراکز فرهنگی و هم مراکز اطلاعاتی باید با هماهنگی منسجم جلوی این توطئه ها را بگیرند.
رجانیوز

حالا هی بگید هاله نور

به هاله نور گیر می دید ، نظرتون در مورد دست امام زمان چیه؟

حسن روحانی در دیدار جمعی از روحانیون گفت: "اینکه مردم در این انتخابات به یک روحانی اعتماد کردند، این اعتماد به نظام اسلامی است. من در این شرایط سخت آمده‌ام تا آبرویم را در مرحله حساس پیچ تاریخی گرو بگذارم. این مملکت متعلق به امام زمان (عج) و اهل‌بیت (ع) است و باید با توسل کارها را به پیش برد. در یک هفته آخر تبلیغات، شرایط فرق کرد و من به‌عینه دست دیگری را می‌دیدم و اقبال مردم به‌ویژه در مشهد فوق‌العاده بود. امیدوارم به پشتوانه حضرت ولی عصر (عج) که کشور متعلق به اوست کارها پیش برود."

هنوز هم پرچم لااله‎الاالله به افق نرسیده است


 وقتی به دردها و دغدغه‌های حاج احمد و موضع‌گیری‌ها و سخنانش توجه می‌کنم، به این نکته می‌رسم که خروش و سکوت، گرسنگی و غذا خوردن، گریه و خنده و همه کار و رفتارش بازتاب جهان‌بینی و تصویری از ایدئولوژی اوست چرا که جهان‌بینی و ایدئولوژی توحیدی پایانی ندارد.

 

به گزارش رجانیوز، امروز 14 تیرماه 1392، سی و یک سال از ربوده شدن چهار دیپلمات ایرانی توسط رژیم صهیونیستی در لبنان می گذرد.احمدمتوسلیان، دیپلمات ایرانی حاضر در لبنان، سید محسن موسوی، کاردار اول سفارت ایران در بیروت، کاظم اخوان، عکاس و خبرنگار خبرگزاری جمهوری اسلامی و محمدتقی رستگار مقدم، مشاور فنی هیئت دیپلماتیک، در چهارم جولای 1982 به رغم مصونیت سیاسی، در 40کیلومتری شرق بیروت توسط شبه نظامیان اسرائیلی ربوده شدند و تا کنون خبر موثقی از آنان در دست نیست.

این در حالی است که از خانواده های این چهار نفر تنها مادر حاج احمد متوسلیان و مادر محمدتقی رستگار مقدم هنوز چشم به راه فرزندانشان هستند و سایر والدین این آرزو را به سینه سرد خاک برده اند. آنچه در ادامه می آید یاداداشتی است به همین مناسبت؛

چشمم می‌افتد روی تقویم تیرماه؛«اسارت حاج احمد متوسلیان».  فکرم می‌رود روی این پرسش که آیا حاج احمد زنده است؟ اگر زنده است، کجاست و در چه وضعیتی است؟

تصویری که از حاج احمد در ذهنم نقش بسته است، همان تصویر عکس‌ها و روی پوسترها‌ست: «مردی خاکی‌پوش با محاسنی که بیشتر اوقات، فرصت اصلاح آن را نداشته».

اما آیا احمد که در سال 1332 در محله فقیرنشین امامزاده اسماعیل در تهران به دنیا آمده و امروز 60 بهار از زندگی‌اش می‌گذرد، همان چهره‌ای است که امروز روبه‌روی من، در قاب عکس است، یا نه؟

می‌خواهم از متوسلیان بنویسم و سردبیر گفته حرف‌های تکراری را بگذارم کنار..... افکاری که به سراغم آمده، راحتم نمی‌گذارد:

هر مرد 60 ساله‌ای حتی اگر در طول زندگی‌اش هم درد و رنجی نکشیده باشد باز در این سن، گرد سفیدی بر سر و صورتش نشسته است و اگر بخواهد از روی صندلی که بر روی آن نشسته است بلند شود، باز به یاری دستانش نیاز دارد، تا چه رسد به حاج احمد که نزدیک به 31 سال است که در چنگ شکنجه‌گران و طراحان زندان‌های مخوف صدام و اسرائیل و گوانتانامو و ابوغریب و... است؛ آن هم کسی که از هیچ کوششی برای نابود کردن صهیونیسم بین‌المللی دریغ نکرده است و داغ‌های بزرگی بر پیشانی آن نشانده است.

 آیا احمد در این 31سال شکمی سیر غذا خورده است و اگر سال‌ها با لقمه‌ای نان کپک‌زده و آب گرم در محلی نمناک و تنگ و بدون نور آفتاب زنده مانده است، چند کیلو وزن دارد؟ آیا اصلاً احمد طلوع و غروب خورشید را دیده است؟ آیا برای حاج احمد ذائقه‌ای مانده است تا فرق بین غذای بدمزه با خوشمزه را بفهمد و یا می‌داند که بستنی و دسر و میوه چه طعمی دارند؟!

حاج احمد امروز و در حالی که من زیر کولر نشسته‌ام و قلم می‌زنم، نمازش را چگونه خوانده است؟ نشسته یا خوابیده و اگر خوابیده خوانده است و اگر با اشاره، رکوع و سجده می‌کند، چگونه حمد و سوره را قرائت می‌کند؟

فکر می‌کنم شاید چهره احمد در 60 سالگی هرگز قابل تشخیص نباشد. شاید از بس در شکنجه‌گاه‌ها موی سر و صورتش را کشیده‌اند، دیگر امروز پیاز مویی در سر و صورتش وجود نداشته باشد تا سفید باشد یا سیاه. هر بار که ناخن‌هایش را کشیده‌اند، هرگز منتظر نمانده‌اند تا ناخن بار دیگر از مرز گوشت سر انگشتانش بگذرد و بار دوم و سوم گوشت سر انگشتانش را هم با ناخن‌هایش کشیده‌اند و دیگر سر انگشتان دست و پای احمد حس ندارند.

فکر می‌کنم وقتی احمد نماز یا قرآن و یا دعا می‌خواند کلمات را درست تلفظ نمی‌کند و شاید از نظر برخی‌ها نمازش صحیح نباشد، چرا که دیگر حاج احمد دندانی در دهان ندارد که واژه‌ها را درست تلفظ کند، ضربات پی در پی مشت و لگد به دهان احمد هر بار او را به دوران کودکی زمانی که هنوز دندان نداشت نزدیک و نزدیک‌تر ساخته است.

احمد که نمی‌داند(بر وزن ندارد) دندان‌پزشک چه صیغه‌ای است؛ از این‌رو با شکستن هر دندان و به عصب رسیدن آن هفته‌ها باید با درد یکی از آنان بسازد و بسوزد و...

نمی‌توانم تحمل کنم و افسار فکرم را در دست بگیرم. بلند می‌شوم هوایی بخورم تا شاید این فکرها از سرم دور شود؛باور کنید هرگز نمی‌خواهم خاطره خوانندگان امتداد را آزرده کنم و یا نمک بر زخم خانواده حاج احمد بریزم، فقط می‌خواهم فاصله نجومی خود را در وضعیت فعلی با حاج احمد به تصویر کشم. مایی که تابستان‌ها جلو کولرها و زمستان را کنار بخاری نمازمان را می‌خوانیم، ناهار بی‌ماست و نوشابه و سالاد و دسر را ناهار نمی‌دانیم، با بهترین غذا روزه می‌گیریم. متن‌هایمان را با روان‌نویس می‌نویسیم، مبادا که ترک بردارد... ادعا هم داریم که با پیروان و مدافعان مکتب خمینی(ره)، در سراسر دنیا با همه رنج‌ها و شکنجه‌ها همراه و همسنگریم...

... شاید هم احمد زنده نباشد و درست همان روز و یا شاید بعد از روزها و یا ماه‌ها شکنجه و گرسنگی دستان او و همرزمانش را از پشت بسته و در جایی شاید در جنوب لبنان به گلوله بسته‌اند و در حالی که حاج احمد هنوز نفس می‌کشیده است بر روی جسم مطهر او و یارانش خاک ریخته‌اند و امروز در همان نقطه صدها گل شقایق و یاس روییده است.

راز حضور حاج احمد در چیست؟

از نوشتن مقاله جا مانده‌ام. نوشتن از حاج احمد را می‌گذارم برای وقتی دیگر؛ هر وقت از دست این افکار راحت شدم...

احمد چه زنده باشد و نماز ظهرش را با سختی و با اشاره خوانده باشد و چه به دوستان شهیدش پیوسته باشد و بر مزارش گل‌های شقایق و یاس روییده باشد، 31 سال است که از ما دور است،‌ اما در این اندیشه‌ام که چطور چنین کسی چنین ملموس و قابل حس است و این قدر پرابهت، اما بعضی‌ها هر کاری می‌کنند، حضورشان حس نمی‌شود و با همه مصاحبه‌ها و گفتگوها حرفی برای گفتن ندارند؟

به راستی راز این حضور و سخن گفتن احمد در چیست؟ مگر تاریخ چقدر از رفتارها و گفتارهای حاج احمد را به ثبت رسانده است که هنوز حاج احمد حضور دارد و سخن می‌گوید؟

ایدئولوژی توحیدی پایانی ندارد

وقتی به دردها و دغدغه‌های حاج احمد و موضع‌گیری‌ها و سخنانش توجه می‌کنم، به این نکته می‌رسم که خروش و سکوت احمد، گرسنگی و غذا خوردن احمد، گریه و خنده احمد و... همه و همه بازتاب جهان‌بینی و تصویری از ایدئولوژی اوست؛ جهان‌بینی و ایدئولوژی توحیدی که پایانی ندارد.

 وقتی که در سرگذشت حاج احمد خواندم که همرزمانش او را به زور به بیمارستان صحرایی می‌برند تا ترکش بزرگی را از پایش بیرون بیاورند و حاج احمد همه آنها را تهدید می‌کند که نگویید او فرمانده است و چون یک بسیجی ساده او را به اتاق عمل می‌برند و به خاطر اینکه وقتی بیهوش شود،‌ هنگام به هوش آمدن ممکن است اسرار نظام را لو دهد، هرگز راضی به بیهوشی نمی‌شود و درد جراحی و پاره شدن ران را بدون بیهوشی تحمل می‌کند؛(1) نه تنها به این نکته رسیدم که حاج احمد هرگز زیر شکنجه‌های قرون وسطایی در زندان‌ها سخنی بر زبان نیاورده است، بلکه تفاوت او با برخی دیگر آشکار می‌شود.

احمد حس می‌شود؛ او زنده است که برای حفظ اسرار نظام و دفاع مقدس درد را تا مغز استخوان تحمل می‌کند، نه آنانی که اسرار نظام و جنگ را قربانی حفظ موقعیت خود می‌کنند.

اگر حضورم در سوریه صرفاً در حد برگ برنده‌ای در مذاکرات سیاسی باشد، ما اهل آن نیستیم

وقتی که فهمیدم حاج احمد غروب روز بیست و یکم خرداد 1361 هنگام وداع با زادگاهش در فرودگاه مهرآباد رو به نیروهای همراهش به سوریه کرد و گفت: «کسی که با ما می‌آید باید تا آخر خط همراه ما باشد»(2) و همه نیروها دست در جیب کردند و وصیتنامه‌هایشان را نشان او دادند، احساس می‌کنم احمد زنده است؛ نه آنانی که چرب و شیرین زندگی و حب مقام و مسند، آنان را در نیمه راه از امام و رهبری جدا کرد.

وقتی می‌بینم که حاج احمد در سوریه رو به رفعت اسد، برادر حافظ اسد می‌کند و می‌گوید «اگر به هر علت حضورم در سوریه صرفاً در حد وجه‌المصالحه و برگ برنده‌ای در مذاکرات سیاسی باشد، ما اهل آن نیستیم»(3)، احساس می‌کنم این احمد است که زنده است؛ نه آنانی که پیشینه مجاهدت‌های شهیدان و جانبازان و ایثارگران را وجه‌المصالحه رسیدن نان و نام می‌کنند.

وقتی خواندم که حاج احمد در کنار خاکریز جاده شلمچه دست یک بسیجی را که از بی‌خوابی گلایه می‌کرد، گرفت، او را از سینه‌کش خاکریز بالا برد و جایی را در روبه‌روی ما، در آسمان سمت غروب نشان داد و گفت: «ببین بسیجی! می‌دانی آنجا کجاست؟». آن برادر که کمی گیج شده بود گفت: «نمی‌فهمم حاج آقا!». حاج احمد گفت: «یعنی چه مؤمن! نمی‌فهمم چیه؟ آنجا انتهای افق است، من و تو باید این پرچم خودمان را آنجا بزنیم، در انتهای افق... هر وقت آنجا رسیدی و پرچم خودت را کوبیدی، بعد بگیر بخواب، ولی تا آن وقت، نه!»(4)،حس می‌کنم حاج احمد زنده است و همراه همه آنانی است که پرچم «لااله‌الاالله» را بر دوش گرفته و به سوی انتهای افق در حرکت‌اند. حرکت می‌کند در لبنان، در...

پی‌نوشت:رجانیوز - حسن ابراهیم زاده

ارتباط با خدا باید واقعاً تنها «مسأله» و دغدغۀ ما باشد


 هیئت «عهد آدینه» هفتادمین برنامۀ هفتگی خود بر فراز ارتفاعات کلکچال و در ایستگاه تپۀ نورالشهداء را در آخرین شب جمعۀ ماه شعبان با سخنرانی حجت الاسلام و المسلمین پناهیان برگزار کرد.

به گزارش رجانیوز، برنامه‌های هیئت عهد آدینه که در طی سال صبح‌های جمعه بر فراز تپۀ نورالشهداء برگزار می‌شود، در شب لیلة الرغائب، شب احیای نیمه شعبان و آخرین شب جمعۀ ماه شعبان از ساعت 12 شب آغاز می‌شود و میزبانان جوانان مشتاقی است که با مناجات در فضای کوه، یاد مناجاتهای رسول خدا در غار حراء را در ذهن انسان زنده می‌کند.

گزیده‌ای از سخنرانی حجت الاسلام پناهیان در آخرین برنامۀ عهد آدینه با موضوع «ارتباط با خدا مسألۀ اصلی ماست» را می‌خوانید:

ارتباط با خدا  باید واقعاً «مسأله» و دغدغۀ ما باشد

·   انسان باید برای عبادت و ارتباط با خدا «مسأله» داشته باشد، یعنی به یک مشکل، گرفتاری و گره رسیده باشد و اصطلاحاً به «چه کنم» افتاده باشد و اینکه «خدایا! من چطور می‌توانم به تو برسم؟» دغدغۀ او شده باشد.

·  انسان احساس می‌کند ائمۀ هدی(ع) یک مسأله‌ای داشتند به نام «رابطۀ با خدا». این رابطه واقعاً برایشان یک مسأله بود و همیشه با آن درگیر بودند؛ البته درگیر بودن به معنای درستِ آن؛ یعنی تقویت رابطه با خدا برایشان مسأله و دغدغه بود.

·  گاهی اوقات رابطۀ بین ما انسان‌ها برای بعضی‌ها تبدیل به مسأله و دغدغه می‌شود. مثلاً بعضی‌ها در رابطۀ با پدر و مادرشان مسأله دارند و درگیر هستند. بعضی‌ها وقتی می‌خواهند ازدواج کنند، این رابطه بدون مسأله شکل می‌گیرد، خواستگاری می‌کنند و بعد هم ازدواج می‌کنند ولی بعضی‌ها این رابطه برایشان مسأله می‌شود.

هر کس از خودش بپرسد: «واقعاً مسألۀ من در زندگی چیست؟»

·  ما اگر آدم‌های خوبی هم باشیم، معمولاً رابطۀ با خدا برایمان مسأله نیست. لذا باید از خودمان بپرسیم که اساساً مسألۀ ما در زندگی‌مان چیست؟ هر کس هر مسأله‌ای غیر از مسألۀ «ارتباط با خدا» دارد باید بداند که دچار مسألۀ بی‌ارزشی شده است.

·  خداوند بسیاری از اوقات مشکل و گرفتاری در زندگی ما قرار می‌دهد تا ببیند که آیا این گرفتاری تبدیل به مسألۀ اصلی ما می‌شود یا نه؟!

·  هر کسی از خودش بپرسد که واقعاً مسأله و دغدغۀ اصلی‌اش در زندگی چیست؟ یک کسی مسأله‌اش این است که کنکور قبول شود، دیگری مسأله‌اش ازدواج است، دیگری بعد از ازدواج در زندگی‌اش مشکل دارد، دیگری مسأله‌اش مربوط به شغلش می‌شود و ...

نماز، یک فرصت استثنایی است برای اینکه مسأله‌های دنیایی را فراموش کنیم

·  البته بی‌مسأله بودن هم خیلی بد است، یعنی بعضی‌ها انگار هیچ مسأله‌ای در زندگی ندارند و خیلی راحت و بی‌خیال هستند. ولی مسأله‌های دنیایی هم خوب نیستند و اینکه انسان دغدغه‌اش مسائل دنیایی باشد هم بد است. نماز، یک فرصت استثنایی است برای اینکه انسان مسأله‌های دنیایی را فراموش کند. سرِ نماز باید بتوانیم تمام مسائل دنیایی را فراموش کنیم تا بتوانیم مسأله‌ای به نام «رابطۀ با خدا» را پیدا کنیم.

·  ممکن است در دعاهای خودمان بیشتر دربارۀ مسألۀ استغفار، صحبت کنیم، ولی معنایش این نیست که مسألۀ ما فقط استغفار است، بلکه اصل رابطۀ ما با خدا و تقرب ما به خدا باید به مسألۀ ما تبدیل شود و استغفار تنها یک وجهِ آن است.

مسألۀ امیرالمؤمنین(ع) در مناجات شعبانیه، دوری از خدا و تقرب به خداست

·  در مناجات شعبانیه مسائل مختلفی مطرح می‌شود ولی در واقع هدفش یک مسأله بیشتر نیست و آن هم رابطۀ با خداست. وقتی در مناجات شعبانیه یکی از مسائل امیرالمؤمنین(ع) این است که به درگاره پروردگار عرضه می‌دارد: خدایا! من عمرم را در حرص دوری از تو تباه کردم و جوانی خودم را در مستی دوری از تو از بین بردم (إِلَهِی وَ قَدْ أَفْنَیْتُ عُمُرِی فِی شِرَّةِ السَّهْوِ عَنْکَ وَ أَبْلَیْتُ‏ شَبَابِی‏ فِی‏ سَکْرَةِ التَّبَاعُدِ مِنْک؛ مناجات شعبانیه)‏ نشان می‌دهد که مسألۀ امیرالمؤمنین(ع) دوری از خداست که یک بار از زاویۀ جوانی وارد می‌شود و یک بار از زاویۀ سپری شدن عمر به آن نگاه می‌کند.

مسألۀ رابطۀ با خدا یک مسألۀ فردی است نه اجتماعی / مسألۀ رابطۀ با خدا تنها «مسأله»‌ای است که غرق شدن در آن آزاردهنده نیست

·  مسألۀ رابطۀ با خدا یک مسألۀ اجتماعی نیست، بلکه یک مسألۀ فردی است و هر کسی به تنهایی باید این مسأله و این دغدغه را برای خودش داشته باشد. هر کسی خودش باید این مسأله را در زندگی‌اش پیدا کند و حل کند.

·  شاید کسانی که سرطان گرفته‌اند و روزها یا ماه‌های آخر زندگی خود را سپری می‌کنند را دیده باشید؛ آنها غالباً مسأله‌شان مرگ است. اینکه مسأله‌شان مرگ در تمام حالات و سکناتشان پیدا است؛ به ظاهر به شما نگاه می‌کنند و جواب شما را می‌دهند ولی غرقِ مسألۀ خودشان هستند.

·  هر کسی باید ببیند که درگیری یا مسألۀ ذهنی و روحی او چیست و این مسأله چقدر روحش را درگیر کرده است. هر مسأله‌ای انسان را آزار می‌دهد جز اینکه مسألۀ انسان رابطۀ با خدا باشد. این تنها مسأله‌ای است که انسان را آزار نمی‌دهد. این مسأله هم یک سؤال ساده نیست بلکه سؤالات و پیچیدگی‌های بسیار زیادی دارد.

ما با خدا قهرِ مطلق نیستیم ولی دغدغۀ ارتباط با خدا را نداریم

·  باید رابطۀ با خدا برای ما مسأله بشود. البته ما با خدا قهرِ مطلق نیستیم و با او رابطه داریم، گاهی خدا را صدا می‌زنیم و احساس می‌کنیم خدا هست و سرِ جایش قرار دارد ولی مسأاله‌ای به عنوان مسألۀ ارتباط با خدا را نداریم. مثل کودکی که می‌داند پدر و مادرش سر جایشان هستند و این کودک دغدغۀ رابطۀ با پدر و مادرش را ندارد، و خیلی راحت مشغول بازی خودش می‌شود. ولی احیاناً اگر یک کودک، برادر و خواهرِ هم سن و سال داشته باشد، برای جلب نظر پدر و مادرش به رقابت می‌افتد و برقراری رابطۀ بهتر با پدر و مادر برایش مسأله می‌شود.

در جبهه، موضوع رابطۀ با خدا برای بچه‌ها مسأله می‌شد

·  درست است که ما کم و بیش با خدا رابطه داریم ولی موضوع رابطۀ ما با خدا برایمان به یک مسأله تبدیل نشده است. در جبهه، موضوع رابطۀ با خدا برای بچه‌ها مسأله می‌شد. آن پاکی و طهارت دوران دفاع مقدس و آن مسألۀ شهادت که هر لحظه احتمالش وجود داشت، یک صفایی در دل رزمندگان ایجاد می‌کرد که باعث می‌شد مسألۀ رابطۀ با خدا برای بچه‌ها واقعاً تبدیل به مسأله و دغدغۀ اصلی‌شان شود که گویا دیگر هیچ مسأله‌ای در این دنیا برایشان مطرح نیست.

·  برخی دیگر از بچه‌ها، مسأله‌شان خودِ شهادت و یا مرگ بود که باید این مسأله را برای خود حل می‌کردند و الا اصلاً وصیت‌نامه نمی‌نوشتند. اینها وقتی که شروع می‌کردند این مسأله را برای خودشان حل کنند یک نورانیتی پیدا می‌کردند و خدا به آنها لطفِ ویژه‌ای می‌کرد و کم کم رابطۀ با خدا برایشان مسأله می‌شد.

·  امروز هم رابطۀ با امام زمان(ع) و رابطه با اباعبدالله(ع) برای بعضی‌ها مسأله است. ولی خیلی‌ها هم هستند که این رابطه برایشان مسأله نیست. البته به امام حسین(ع) ارادت دارند و برای ایشان عزاداری هم می‌کنند ولی درگیر رابطۀ با امام حسین(ع) نیستند و نمی‌خواهند بدانند که امام حسین(ع) چقدر آنها را تحویل می‌گیرد.

امام حسین(ع) تا لحظۀ آخر «رابطۀ با خدا» برایش مسأله بود

·  امام حسین(ع) تا لحظۀ آخر و در آستانۀ شهادت، رابطۀ با خدا برایش مسأله بود. به خاطر همین بود که به حضرت زینب فرمود: خواهرم! برای من دعا کن و در نماز شب مرا فراموش نکن. (إنّ الحسین‏ علیه السّلام لمّا ودّع اخته زینب علیها السّلام وداعه الأخیر قال لها: یا اختاه، لا تنسینی‏ فی نافلة اللیل؛ عوالم العلوم/ج11/ص954)‏

·  حتی در گودی قتلگاه هم می‌بینیم که هنوز اباعبدالله(ع) مناجات می‌کند. این چه مسألۀ مهمی است که تا لحظۀ آخر برای اباعبدالله(ع) مطرح است؟! قطعاً مناجات حضرت در گودی قتلگاه که می‌فرمود: «یا غیاث المستغیثین» معنایش این نبود که خدایا! مرا از این تیرها و نیزه‌ها و خنجرها نجات بده! اینها که برای حضرت مسأله‌ای نبود، این «رابطۀ با خدا» بود که برای حضرت مسأله بود. البته نه به این معنا که رابطه‌اش با خدا قطع شده و مشکلی در این رابطه وجود داشته است، بلکه انسان هرچه به خدا نزدیک‌تر می‌شود دغدغۀ انسان بیشتر می‌شود و مسأله‌اش پیچیده‌تر می‌شود. «محنت قرب ز بعد افزون است/جگر از محنت قربم خون است»

هر کس «رابطۀ با خدا» برایش مسأله نباشد، مسائل و گرفتاری‌های بی‌ارزش پیدا می‌کند/در مناجات با خدا هم درگیر مسائل دیگر هستیم!

·  هر کس مسألۀ مهمی به نام ارتباط با خدا پیدا نکند، مسائل بی‌ارزش دیگری پیدا می‌کند که او را درگیر می‌کنند. اگر کسی لیاقت نداشته باشد به در خانۀ خدا برود، خدا آن‌قدر او را گرفتار مسائل مختلف می‌کند که دیگر نتواند به در خانۀ خدا برود. یعنی ذهن و روحش فراغت پیدا نمی‌کند.

·  اینکه انسان خودش را گرفتار مسائل دیگر کند، اشتباه است. جالب اینجاست که ما بدون توجه به این موضوع، مسائل و گرفتاری‌های دیگر خودمان را درِ خانۀ خدا می‌آوریم و حتی در مناجات با خدا هم درگیر مسائل دیگر هستیم و به تعبیری می‌گوییم: «خدایا! این مسائل و گرفتاری‌های مرا حل کن، دیگر مزاحمِ تو نمی‌شوم!»

این‌همه مناجات‌ و گریۀ اهل‌بیت(ع) نشان دهندۀ پیچیده بودن رابطۀ با خداست

·  رابطۀ ما با خدا بسیار پیچیدگی دارد و مسألۀ غامضی است که باید آن را برای خودمان حل کنیم. اگر کسی رابطۀ با خدا را دارای پیچیدگی‌ها و گره‌هایی نبیند، معنایش این است که هنوز مزۀ رابطۀ با خدا را درک نکرده است. اگر مسألۀ رابطه با خدا پیچیده نبود و به راحتی حل می‌شد، پس این‌همه مناجات‌های اهل‌بیت(ع) برای چیست؟ چرا در مقام مناجات با خدا این‌قدر ناله می‌زنند و گریه می‌کنند؟ طبیعتاً گریۀ بی‌دلیل درِ خانۀ خدا معنا ندارد، پس دلیل گریۀ اولیای خدا چه بوده و این چه مسأله‌ای است که برای اولیاء خدا حل نشده بود؟!

استغفار و ترس از عذاب، بهانه‌های پرداختن به آن مسألۀ اساسی یعنی رابطۀ با خدا هستند

·  امام سجاد(ع) در مناجات خمس عشر می‌فرماید: «خدایا! ای کاش می‌دانستم که آیا من برای بدبخت شدن آفریده شده‌ام یا برای خوشبخت شدن! لَیْتَ شَعْرِی أَ لِلشَّقَاءِ وَلَدَتْنِی‏ أُمِّی‏ أَمْ لِلْعَنَاءِ رَبَّتْنِی» شدت ارتباط، این مسأله را ایجاد می‌کند؛ جهنم یک بعد این مسأله است، فشار قبر یک بعد دیگر این مسأله است، گناه و استغفار هم یک بعد این مسأله است، اینها همه بهانه‌های پرداختن به آن مسألۀ اساسی و کلیدی یعنی رابطۀ با خدا هستند.

·  آدمِ نجیب و باحیا باشد اگر قرار باشد آبرویش پیش کسی برود، برایش خیلی مسأله است؛ ولی یک آدم بی‌حیا، اصلاً برایش مسأله‌ای نیست که آبرویش پیش دیگران برود. در ارتباط با پروردگار عالم خیلی از مسائل برایمان مسأله نیست و اهمیتی ندارد، مثلاً اینکه خداوند گناهان ما را دیده است برایمان مسأله‌ای نیست ولی این برای اولیاء خدا واقعاً مسأله است و به همین خاطر در مناجات‌های خودشان سرِ همین مسائل این‌همه ناله می‌زنند.

دیندار بودن تا لحظۀ آخر، برای علی(ع) مسأله بود

·  برای امیرالمؤمنین(ع) این مسأله‌ است که وقتی از دنیا می‌روم، آیا دین دارم یا نه! این‌قدر این مسأله برای حضرت اهمیت دارد که هزاران دلیل اظهر من الشمس برای دین‌داری خود تا لحظۀ آخر می‌بیند ولی ندیده می‌گیرد! وقتی حضرت بعد از خطبۀ شعبانیه از رسول خدا(ص) سؤال می‌کند بهترین کار در ماه رمضان چیست؟ رسول‌ خدا(ص) پاسخ می‌دهد بهترین کار در ماه رمضان ترک گناه است، و وقتی به امیرالمؤمنین(ع) نگاه می‌کند بغض گلوی حضرت را می‌گیرد و شروع به گریه‌ می‌کند. بعد امیرالمؤمنین(ع) می‌پرسد یا ‌رسول الله(ع) چرا گریه می‌کنید؟ حضرت می‌فرماید: علی‌جانم! در چنین ماه مبارکی است در هنگامی که نماز می‌خوانی، اشقی الاشقیاء به تو ضربه‌ای می‌زند و محاسن تو به خون سرت خضاب خواهد شد و به شهادت ‌می‌رسی. با این‌حال وقتی پیغمبر اکرم(ص) این کلمه را می‌فرماید، علی‌بن‌ ابیطالب(ع) سؤال می‌کند: یا رسول‌الله! آیا من آن موقع دین دارم؟ آیا دین من سالم است؟ «یَا رَسُولَ اللَّهِ مَا یُبْکِیکَ؟... فَضَرَبَکَ ضَرْبَةً عَلَى قَرْنِکَ فَخَضَبَ مِنْهَا لِحْیَتَکَ. قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع: فَقُلْتُ یَا رَسُولَ اللَّهِ وَ ذَلِکَ فِی سَلَامَةٍ مِنْ دِینِی؟ فَقَالَ ص: فِی سَلَامَةٍ مِنْ دِینِکَ)(امالی‌صدوق/ص95)

·  چه چیزی این مسأله را برای امیرالمؤمنین(ع) ایجاد می‌کند؟ آیا غیر از اهمیت رابطۀ با خدا چیز دیگری می‌تواند این مسأله را ایجاد کند؟

ارزش هر آدمی به اندازۀ مسأله‌ای است که دارد

·  خیلی‌ها هستند که در مراحل مختلف زندگی، خودشان را گرفتار مسائلی می‌کنند که واقعاً ارزشش را ندارد. مثلاً در یک دوره‌ای برخی از جوان‌ها به شدت گرفتار مسألۀ رابطۀ با جنس مخالف می‌شوند ولی بزرگ‌ترها به آنها می‌خندند و می‌گویند که این مسأله‌ای نیست که بخواهی خودت را این‌قدر گرفتارش کنی! خودت را از این مسأله رها کن، دوره‌اش می‌گذرد! به جای آن بیا خودت را درگیر مسائل بالاتر و باارزش‌تر کن!

·  پدر و مادرها گاهی اوقات سعی می‌کنند فرزندان خود را درگیر مسألۀ کنکور کنند. تصور می‌کنند این خیلی مسألۀ مهمی است! یا بعضی‌ها به شدت گرفتار مسألۀ شغل و اعتبار اجتماعی می‌شوند. ارزش هر آدمی به اندازۀ مسأله‌ای است که دارد.

·  آیا مسألۀ ما به اینجا رسیده است که فاصلۀ ما در بهشت با امام حسین(ع) چقدر است؟ اگر به بعضی‌ها بگویید مسألۀ من این است که «خانۀ من در کدام مرتبۀ بهشت خواهد بود» به شما می‌خندند. اینها اتفاقاً همان کسانی هستند که اگر خانۀ آنها در تهران یک کوچه بالاتر یا پایین‌تر باشد برایشان بزرگ‌ترین مسأله است! یعنی برای 50-60 سال زندگی دنیا این برایش مسأله است که محل زندگی‌اش کجا باشد ولی برای زندگی بی‌نهایت و ابدی آخرت برایش مهم نیست خانه‌اش کجا باشد! از خدا بخواهیم که رابطۀ با خودش را و رضایت خودش را و نگاه خودش را برای ما مسأله قرار دهد.

روز قیامت همه خواهند فهمید که رابطۀ با خدا چقدر اهمیت دارد/ بالاترین عذاب در قیامت

·  روز قیامت همه خواهند فهمید که رابطۀ با خدا چقدر برای ما اهمیت دارد. آن وقت است که رابطۀ با خدا برای همه واقعاً مسأله خواهد شد. این‌قدر رابطۀ با خدا برای انسان‌ها مسأله می‌شود که بالاترین عذاب این خواهد بود که خدا با کسی حرف نزند و به او نگاه نکند. خداوند می‌فرماید: «إِنَّ الَّذینَ یَشْتَرُونَ بِعَهْدِ اللَّهِ وَ أَیْمانِهِمْ ثَمَناً قَلیلاً أُولئِکَ لا خَلاقَ لَهُمْ فِی الْآخِرَةِ وَ لا یُکَلِّمُهُمُ اللَّهُ وَ لا یَنْظُرُ إِلَیْهِمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ وَ لا یُزَکِّیهِمْ وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلیمٌ»(آل‌عمران/77)

·  طبق روایات این عذاب برای کسانی خواهد بود که دشمن امامان(ع) باشند. امام صادق(ع) در مورد این آیه می‌فرماید: سه گروه هستند که «در قیامت خدا با آنها سخن نمی‌گوید و به آنها نگاه نمی‌کند و از پلیدى پاکشان نمی‌کند و برای آنها عذابی دردناک خواهد بود: 1-هر که درختى را برویاند که خدا آن را نرویانده- یعنى کسى که امامى را که خدا او را منصوب نکرده منصوب کند- 2-یا امامى را که خدا منصوب کرده است انکار کند، 3- و کسى که تصور کند این دو گروه در اسلام سهمى دارند. (قَالَ الصَّادِقُ ع ثَلَاثَةٌ لا یُکَلِّمُهُمُ اللَّهُ وَ لا یَنْظُرُ إِلَیْهِمْ‏ یَوْمَ الْقِیامَةِ وَ لا یُزَکِّیهِمْ وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ‏ مَنْ أَنْبَتَ شَجَرَةً لَمْ یُنْبِتْهُ اللَّهُ یَعْنِی مَنْ نَصَبَ إِمَاماً لَمْ یَنْصِبْهُ اللَّهُ أَوْ جَحَدَ مَنْ نَصَبَهُ اللَّهُ وَ مَنْ زَعَمَ أَنَّ لِهَذَیْنِ سَهْماً فِی الْإِسْلَام‏؛ تحف العقول/329)

باید از مسائل دیگری که داریم استغفار کنیم

·  ما باید در همین دنیا کاری کنیم که رابطۀ با خدا برایمان مسأله بشود. کسانی که مسأله‌شان این باشد، همه‌اش دنبال این هستند که گره رابطه‌شان با خدا را باز کنند و مدام دنبال تقرب بیشتر به خدا هستند.

·  بعضی‌ها مسأله‌شان ازدواج است، بعضی‌ها مسأله‌شان پول در آوردن است، بعضی‌ها مسأله‌شان انتقام گرفتن است، از خدا بخواهیم مسألۀ ما اینها نباشد، بلکه مسألۀ ما را تقرب به خودش قرار دهد. باید از مسائل دیگری که داریم استغفار کنیم و از آنها رها شویم و بعد این‌قدر تقرب الهی را تمنا کنیم تا کم کم این تقرب برای ما مسأله بشود. ا زخدا بخواهیم رابطۀ با خدا را اصلی‌ترین و تنها مسألۀ زندگی ما قرار دهد.

هر کس نمی‌تواند خدا را تنها مسألۀ زندگی‌اش قرار دهد باید به درِ خانۀ اهل‌بیت(ع) برود

·   هر کس نمی‌تواند خدا را تنها مسألۀ زندگی‌اش قرار دهد باید به درِ خانۀ اهل‌بیت(ع) برود و چقدر خوب است که مسألۀ ما اهل‌بیت(ع) باشند. وقتی اهل‌بیت(ع) مسألۀ ما بشوند خدا هم کم کم راهش به قلب ما باز خواهد شد.

·  اگر غیر از رابطۀ با خدا، خواستید مسألۀ دیگری داشته باشید، این مسأله مصائب اباعبدالله(ع) و حضرت زینب(س) باشد. خوشا به حال کسانی که مسأله‌شان حسین(ع) است. زینب(س) کسی بود که مسأله‌اش حسین(ع) بود...

در ماه رمضان مسأله‌تان غصه‌های دل امیرالمؤمنین(ع) باشد

·  در ماه رمضان مسأله‌تان غصه‌های دل امیرالمؤمنین(ع) باشد. اصلاً باید ماه رمضان را با علی(ع) سپری کنیم. چرا خداوند شب قدر را شب شهادت علی(ع) قرار داده است؟ برای اینکه با علی(ع) به درِ خانۀ خدا برویم.

·  امیرالمؤمنین(ع) در یکی از شبهای ماه رمضانِ آخر عمر شریف‌شان، داشت برای مردم صحبت می‌کرد، یک دفعه‌ای دلِ حضرت ‌گرفت و غصه‌دار ‌شد. به آسمان نگاهی کرد و فرمود: حسین جان! چند روز از ماه رمضان گذشته است. امام حسین(ع) فرمود: هفده شب. بعد امیرالمؤمنین(ع) به خودش ‌فرمود: علی! صبر کن! دیگر چیزی نمانده است...

روحانی چه کشوری را تحویل می گیرد؟



رجانیوز در حالی کار دولت دهم به پایان می رسد که در انتخابات خرداد ماه بیشترین هجمه ها و انتقادات به آن وارد شد. حجم انتقادات و در برخی موارد سیاهنمایی ها به حدی بود که رهبر معظم انقلاب در دو نوبت یکبار در سالگرد ارتحال امام خمینی و یکبار در جمع مسوولان دستگاه قضا به این مسئله اشاره فرمودند. هر چند در سالگرد ارتحال امام فضای انتخاباتی  مانع از تامل برخی از نامزدها در منویات مقام معظم رهبری شد و پس از فرمایشات ایشان باز هم هجمه ها و سیاهنمایی ها از اوضاع کشور و دستاوردهای نظام ادامه یافت اما رهبر معظم انقلاب پس از فروکش نمودن هیاهوی انتخابات  از این رفتار برخی از کاندیداهای ریاست جمهوری انتقاد نموده و مغفول ماندن دستاوردها و نقاط قوت دولتهای نهم و دهم را خاطر نشان نمودند.

انصاف حلقه مفقود روابط سیاسی  نه تنها در ایران بلکه در اکثر کشورها است. درست است که همه از اخلاق مداری و مدارا سخن می گویند اما در بوته عمل بسیار اندک هستند کسانی که بدون قرض و با رعایت اصول اخلاقی اهداف خود را دنبال نمایند.

اشاره به فرمایشات مقام معظم رهبری در خطبه های نماز جمعه بهمن 91 نیز در این رابطه خالی از لطف نیست ایشان در خطبه های نماز جمعه عدم رشد اخلاقی و اخلاق مداری را یکی از انتقادات وارد به نظام در طی 32 سال گذشته خواندند. اگر انصاف را یکی از اصول اخلاق بدانیم، بی انصافی در نقد رقیب یکی از مهمترین ایرادات وارد به سیاستمداران است. غربی شدن در زندگی اجتماعی و سیاسی ما هر روز بیشتر می شود و این مسئله به اخلاق سیاسی و اقتصادی ما بیش از هر چیز صدمه زده است. در انتخابات 88 نیز نمونه بارز این بداخلاقی ها و بی انصافی ها در متقلب دانستن نظام توسط برخی از بزرگان نظام نمود پیدا کرد.

دولتهای نهم و دهم هرچند ایراداتی داشته اند اما به هر حال تلاش زیادی برای ایجاد و ارتقاء زیر بناها نموده و خدمات ارزشمندی در راه پیشرفت و تعالی ایران و برقراری عدالت اجتماعی داشته اند.

 برخی از جراید و روزنامه ها با دوقطبی کردن فضا و تلاش برای انتصاب رئیس جمهور جدید به حزب و جناح خود از یکسو و برخی دیگر با نفی همه خدمات دولتهای نهم و دهم می کوشند تا ضمن سهم بری بیشتر در دولت جدید، آن را وارث یک اقتصاد ویران و فقیر بخوانند در حالی که چنین نیست و زیربناهای ایجاد شده توسط دولتهای نهم و دهم بسیاری از مشکلات را از پیش پای دولت جدید برداشته است.

دولت جدید با نفت حدود 100 دلار و صندوق توسعه ملی با ذخیره حدود  50 میلیارد دلاری قدم در راه خواهد گذاشت. رشد چشمگیر شاخص بورس ایران بطوری که ارزش بازار سرمایه بیش از 290 هزار میلیارد تومان است در حالی که ارزش بازار سرمایه در سال 84 برابر با 32 هزار میلیارد تومان بود نیز از دیگر امتیازاتی است که دولت جدید از آن برخوردار است.

 خودکفایی در تولید بنزین یکی از مهمترین اقدامات دولت احمدی نژاد بود اگر روند مصرف بنزین همچون سالهای گذشته ادامه می یافت تا سال 90 مصرف بنزین به 135 میلیون لیتر در روز می رسید و نیازمند به حجم عظیم واردات بنزین بودیم در حالی که هم اکنون با احداث پالایشگاههای تولید بنزین در شازند کرمان و ستاره بندر عباس نه تنها آسیب پذیری ما در حوزه بنزین به عنوان یک کالای استراتژیک به شدت کاهش یافته است بلکه صادرات بنزین نیز میسر شده است .  بنزین بعنوان کالای استراتژیک پاشنه آشیل ایران در تحریم ها بود و غرب با توجه به این موضوع مطمئن بود که ایران در مقابل تحریم بنزین دوام نمی آورد اما با تلاشهای دولت این مسئله تبدیل به نقطه قوت برای دولت جدید شد.

دولتهای نهم و بخصوص دهم با حجم عظیمی از جراید و روزنامه ها مواجه بودند که با انتقادات دائمی و  سیاهنمایی فضای جامعه را به سمت بی اعتمادی به مسئولان، التهاب و بی اثر نمودن اقدامات دولت هدایت می نمودند. هر چند برخی اشتباهات دولت بخصوص در سالهای آخر بر این فضا دامن می زد اما به هر حال نمی توان از قدرت روزنامه ها و جراید در شکل دهی به افکار عمومی چشمپوشی نمود.

بسیاری از اقدامات مفید دولت در سالهای اخیر و بخصوص در جریان انتخابات مغفول ماند، بسیاری از زیربناها برای دولت جدید آماده شده است. می توان در این مورد به اقدامات زیر اشاره نمود:

  • 1-      بیش از دو برابر شدن ظرفیت تولید فولاد در سال 91 نسبت به سال 84 و قرار گرفتن در رتبه هفدهم دنیا در تولید فولاد

  • 2-      افزایش چشمگیر تولید مس و قرار گرفتن جزو ده کشور برتر دنیا در تولید مس

  • 3-      افزایش تولید کاشی و سرامیک و قرار گرفتن جزو 5 کشور اول دنیا در تولید کاشی و سرامیک

  • 4-      افزایش تولید پتروشیمی از 15.8  میلیون تن در سال 84 به 42.7 میلیون تن در سال 90

  • 5-      افزایش میزان بزرگراهها و آزادراههای احداث شده در دولت های نهم و دهم به بیش از 3 برابر دولت قبل از خود

  • 6-      افزایش تعداد تلفن همراه و ثابت

  • 7-      ساخت حجم عظیم مسکن مهر برای اقشار کم درآمد و کاهش بار تقاضای مسکن بخصوص در شهرستانها

  • 8-       احداث مسکن معلولان و افزایش آن  از 2 هزار واحد در سال 84 به 156  هزار واحد در سال 90

  • 9-      احداث مسکن مهر برای زنان سرپرست خانوار

  • 10-   افزایش تعداد بیمه شدگان از قبیل بیمه های روستایی، بیمه های فنی و حرفه ای و غیره

  • 11-   تولید انواع رادیو داروها  و کاهش واردات و صرفه جویی ارزی

  • 12-   چهاربرابر شدن سهم کشور در تولیدات علمی پزشکی در منطقه و کسب درآمد از صادرات خدمات پزشکی

  • 13-   افزایش تختهای بیمارستانی از 85 هزار به 109 هزار در سال 90

  • 14-   افزایش 12 برابری تولید داروهای با فناوری بالا

  • 15-   نظام پزشک خانواده

  • 16-   فعال بودن 11 هزار سانتریفیوژ و پیشرفتهای عظیم هسته ای

 با توجه به مطالب یاد شده که گوشه ای از عملکرد دولتهای نهم و دهم است باید خاطر نشان نمود که علی رغم انتقادات وارد بر دولتهای نهم و دهم ، دولت جدید می تواند با پشتوانه اعتماد مردم و همراهی رسانه ها و روزنامه ها و جراید و نیز همراهی بسیاری از قدرتمندان و سیاستمداران که در 8 سال گذشته از هیچ کوششی برای سیاهنمایی و ترسیم فضای یاس و ناامیدی دریغ ننموده و اکنون با تمام قوا به حمایت از دولت منتخب آمده اند، گام های بلندی در  پیشرفت کشور و حل مشکلات اقتصادی جامعه بردارد.

رونمایی از معنای اعتدال در سایت هاشمی


آقای هاشمی رفسنجانی! حتمابخوانید



هاشمی رفسنجانی، رئیس مجمع تشخیص مصلحت روز گذشته در دیدار جمعی از زنان نخبه و فعالان سیاسی و اجتماعی، با ظالمانه خواندن تحریم‌های تحمیلی علیه مردم ایران، گفت: تعامل واقعی و پرهیز از انفعال و کله‌شقّی، چاره کار در سیاست خارجی است و الان که شرایط از لحاظ افکار عمومی مهیا شده است، باید گام‌های عملی در راه رسیدن به حقوق مردم برداشته شود.

سوال اینجاست که انفعال یا کله شقی را چه معنا می کنید؟
استفاده از چنین واژه هایی برای تحقیر دولت کنونی و کابینه آن از بیان شما در این 8 سال دور از ذهن نیست. چنانکه 4 سال پیش هم با اهل و عیال بر طبل تقلب کوبیدید و حال که فرد مطلوبتان به مدد لطف مردم منتخب ملت شدند به ناگاه خواب زده شده و سر از انزوا در آوردیدو در افاضاتتان بجای حمایت از سیاست های کلی نظام به انتقاد از آن پرداخته اید! آیا نمی توان این توصیه های ایمنی را حال که کمتر از یک ماه به روی کار آمدن دولت جدید مانده است به دولت یازدهم بگوئید؟

انفعال را می پذیریم چون در دولت اصلاحات آن را به خوبی تجربه کردیم. که به بهای یافتن چند دوست اروپایی از حق هسته ای خود کوتاه آمدید، اما درباره سیاست کله شقی که رهبر معظم انقلاب از آن با نام »مقاومت« یاد کردند، اگر نگذشتن از حق مسلم ملت به زعم شما کله شقی است قدر مسلم همه مردم ایران کله شق هستند چرا که سی و اندی سال است که بر آرمان های خود همچنان محکم ایستادگی کرده و ذره ای عقب نشینی نکرده است. سوال این است آیا زانو نزدن در مقابل زورگویی آمریکا کله شقی است؟

جناب هاشمی بعد از انتخابات 24خرداد فعالیت رسانه ای خود را آغاز کرده و در هر محفلی سعی بر القای سیاست های خود بر دولت جدید دارید حال آن که مردم دکتر حسن روحانی را انتخاب کردند نه شما را، شما طی این چند سال پاسخ خود را از مردم گرفته اید آیا بهتر نیست بیش از این شان خود را خدشه دار نکرده و فقط سیاستمداران را از نصایح و تجربیات خود بهره مند سازید؟

اگر واقعا قصد حضور فیزیکی در عرصه های مختلف را دارید پاسخ دهید چرا 4 سال پیش از فتنه گران حمایت نمودید؟ چرا وقتی خیانت آن ها آشکار شد از آن ها اعلام برائت نکردید؟ چرا در برابر جرائم و خیانت های فرزندانتان سکوت کردید؟ چرا بعد از انتخابات اخیر از رهبری و مردم بخاطر آتش افروزی های فتنه 88 عذرخواهی نمی کنید؟

اگر فکر نمی کنید که سال 68 رهبری مال شما بود ،پس پیرو ولایت باشید!