دکتر محمود احمدی نژاد: خدمت رهبری عرض کردم که ، این اهانت هایی که به ما شد اگه به دولت های قبلی میکردن ، مملکت به هم نمیریخت؟
آقا فرمودند: بله
گفتیم به گل روی شما ما تحمل کردیم
http://s4.picofile.com/file/7805988274/AHMADI_END.mp3.html
دکتر محمود احمدی نژاد: خدمت رهبری عرض کردم که ، این اهانت هایی که به ما شد اگه به دولت های قبلی میکردن ، مملکت به هم نمیریخت؟
آقا فرمودند: بله
گفتیم به گل روی شما ما تحمل کردیم
http://s4.picofile.com/file/7805988274/AHMADI_END.mp3.html
گروه فرهنگی: این روزها که به واسطهی انتخابات یازدهم ریاست جمهوری و پایان کار دولت دهم، واژهی «رئیس جمهور» بیش از پیش در ادبیات عامهی مردم، نخبگان، رسانهها و به طور کلی آحاد جامعه اهمیت یافته است، میتوان ردپای حضور این واژه و حواشی پیرامونی آن را در تمام عرصهها جستجو کرد. در این میان، سینماییها هم بیتفاوت نبوده و فیلم «تلفن همراه رئیس جمهور» را روانهی پردهی سینماها کردهاند.
به گزارش رجانیوز، «تلفن همراه رئیس جمهور» گرچه یکی از صریحترین و انتقادیتری فیلمهای سینمای ایران با داستانی پیرامون شخص رئیسجمهور است، اما اولین تجربهی سینمای ایران در نزدیک شدن به حواشی پیرامونی دومین مقام عالی کشور نیست و پیش از این هم، برخی از سینماگران چه در این دولت و چه در دولتهای قبلی، تلاشهایی در جهت تبلیغ یا نقد و حتی تخریب تصویر رئیسجمهور روی پردهی سینما صورت دادهاند؛ از «مینای شهر خاموش»، «گیرنده» و «دموکراسی تو روز روشن» در دولت مهرورز گرفته تا «روزگار ما»، «نان، عشق، موتور هزار»، «زاگرس»، «بوی کافور، عطر یاس»، «اعتراض» و «آقای رئیس جمهور» در دولت اصلاحات.
اولین تلاشهای سینمای ایران برای نزدیک شدن به پرسوناژ سینمایی رئیس جمهور در فیلمها، در سال 78 و با ساخت فیلم »بوی کافور، عطر یاس» (بهمن فرمانآرا) آغاز شد و پس از وقایع کوی دانشگاه در همان سال، با «اعتراض»(مسعود کیمیایی) ادامه پیدا کرد.
بوی کافور عطر یاس (1378)
«بوی کافور عطر یاس» را میتوان یک خوشآمدگویی سینمایی به «محمد خاتمی» دانست؛ آن هم از سوی فیلمسازی که پس از حدود بیست سال، با پیگیری وزارت ارشاد دولت اصلاحات دوباره اجازهی فیلمسازی مییابد. «بهمن فرمانآرا»ی پیش از انقلاب را فارغ از فیلم ضعیف «خانهی قمر خانم» با «شازده احتجاب» و روایت شبهسوررئالیستیاش میشناسند و البته سابقهی مدیریتیاش در این سالها به عنوان یکی از حامیان مهم فیلم روشنفکری. او بعد از انقلاب به آمریکا و کانادا مهاجرت میکند و فعالیت سینمایی خود را در این کشورها ادامه میدهد و سرانجام در اواخر دههی شصت دوباره به ایران بازمیگردد. در چنین شرایطی، او در سال 78 به دعوت وزارت ارشاد دوباره دست به دوربین میشود.
رجانیوز – گروه سیاسی: حواشی ناخوشایند مراسمی که در سالگرد رویداد بزرگ سوم تیر برگزار شد، باعث شد تا رسانه ها از پرداختن به اصل این رویداد تاریخی بازبمانند و همین ماجرا زمینهساز غفلت از ویژگیهایی شد که "سوم تیر" را به یک فرهنگ و گفتمان تبدیل کرد. شاید پس از فرونشستن غبار حواشی، اکنون زمان مناسبی باشد تا به بازخوانی سوم تیر و ویژگیهای گفتمانی آن بپردازیم.
سوم تیر نشان داد که یک استعداد عظیم در میان قدرت انتخاب مردم وجود دارد و این توانمندی می تواند ستون محکمی برای بر روی کار آمدن دولتهای از میان مردم و امانتدار رأی مردم باشد، نه دولتی که سایه خود را بر روی مردم بیاندازد.
این که در 16 سال حاکمیت رویکردهای غربگرایانه دولتهای سازندگی و اصلاحات چه بر سر معیارهای تراز گفتمان انقلاب اسلامی ایران آمد که حرکتی همچون سوم تیر 84 به موعدی برای احیاء این معیارهای بدل شد، شاید موضوعی باشد که نیازمند ساعتهای بحث و گفتگو و هزاران صفحه یادداشت و تحلیل و تاریخنگاری باشد.
اما گفتمانی که پس از آن و در قالب دولت انقلابی نهم و خاطرات خوشی چون سفرهای استانی، رسیدگی به محرومین، مبارزه با اشرافیگری، فسادستیزی و استقلال طلبی در عرصه بین المللی، خود را به نمایش گذاشت، چه مولفهها و ویژگیهایی داشت که توانست مردم را در سوم تیرماه به خیزش در آورد و در طول چهار سال حاکمیت دولت مردمی نهم به پای حمایت از این دولت انقلابی بیاورد؟
برجسته شدن ارزشها و شعارهای انقلاب اسلامی
شاید مهمترین مولفه گفتمان سوم تیر تاکید بر پیگیری و احیاء ارزشها و آرمانهایی باشد که انقلابیون 57 به دنبال تحقق آن در جامعه بودند، موضوعی که رهبر معظم انقلاب بدان اینگونه اشاره فرمودند: « این براى انقلاب ما یک پدیدهى معجزآسا و بىنظیر است که ما امروز همان شعارهایى را مىدهیم و همان اصول و مبانىاى را براى خودمان برنامهى عمل قرار دادهایم که در اول انقلاب همانها اعلام شده بود؛ یعنى در برنامهریزیهاى ما و در خواست ما، هیچ تخطىاى از این اصول صورت نگرفته است. این خیلى مهم است. روشها تغییر پیدا مىکنند، لکن مبانى و اصول باقى مىمانند. این اصول اساسى باقى مانده. همهى دشمنى و خصومتى هم که با انقلاب ما انجام مىگیرد، براى بقاء این اصول است. شاید در مرور زمان و در دورههاى مختلف، غبارهایى بر روى این اصول نشست؛ اما امروز انسان مىبیند که این اصول از همیشه شفافتر، زندهتر و برجستهتر مطرح است؛ در زبان شما و در شعارهاى شما و در برنامههایى که اعلام مىکنید، اینها مطرح مىشود و شماها چون مسئول هستید، آنچه که مىگویید، در مقام حرف باقى نمىماند و یک خط و شیار و عمقى را در جامعه بهوجود مىآورد؛ این طبیعت مسئولیت است. البته در بینالهلالین عرض بکنیم که به همین علت، مسئولیت حرفزدنهاى شما هم بالا مىرود و اینطور نیست که حرفى که مىگوییم، مثل خطى که روى آب مىکشیم برطرف بشود؛ نه، حرفى که مىزنید، در واقعیتها و در ذهنیتهاى جامعه، تأثیرات ماندگارى دارد؛ حالا کوتاه یا بلند. پس شعارهاى شما، فضاى اصولگرایى و فضاى ارزشهاى انقلابى و فضاى وفادارى به مبانى امام و انقلاب را بر جامعه حاکم کرده است؛ این خیلى چیز باارزشى است. اولین و مهمترین شاخصهى دولت شما این است. »۱۳۸۶/۰۶/۰۴
همین تاکید بر انقلابیگری بود که موجب شد این رویکرد از انزوا خارج شود: «از نقاط قوّتى که به نظر من روى آن باید تکیه کرد، مسئلهى برجسته شدن ارزشهاى انقلاب است. در این سالهائى که دولت نهم و دولت دهم بر سر کار بودند تا امروز، گفتمان انقلاب و ارزشهاىانقلاب و چیزهائى که امام به آن توصیه میکردند و ما آنها را از انقلاب آموختیم، خوشبختانه کاملاً برجسته شده: مسئلهى سادهزیستى مسئولان، استکبارستیزى، افتخار به انقلابیگرى. یک دورهاى بر ما گذشت که اسم انقلاب و انقلابیگرى و اینها به انزوا افتاده بود؛ سعى میکردند به عنوان یک ارزش منفى یا ضد ارزش، از این چیزها یاد کنند؛ مقاله مینوشتند، حرف میزدند، گفته میشد. امروز خوشبختانه اینجور نیست، درست بعکس است؛ گرایش عمومى مردم و مسئولان کشور به حرکت انقلابى، جهتگیرى انقلابى، ارزشهاى انقلابى و مبانى انقلاب است. این را توجه داشته باشید که یکى از عوامل گرایش مردم به دولت، همینهاست؛ یعنى مردم به این ارزشها اهمیت میدهند. مسئلهى دعوت به عدالت، مسئلهى سادهزیستى، دور بودن مسئولان از تجمل؛ اینها خیلى چیزهاى مهمى است.» ۱۳۹۱/۰۶/۰۲
و نکته مهم آن است که از این پس و به مدد گفتمان سوم تیر، این رویکزد به عنوان ترازی در عملکردها و جهتگیریها غیرقابل کتمان وچشم پوشی خواهد بود.
ایستادگی و مقاومت در برابر دشمنان داخلی و خارجی و کوتاه نیامدن از مواضع عزتمندانه در مجامع بینالمللی، یکی از ویژگیهای اصلی گفتمان سوم تیر است. استقامت در پیش برد اهداف اسلامی تضمین کننده حرکت و چشم انداز پیش روی جامعه اسلامی است. در پرتو این استقامت است که نیروهای انقلاب و دولت اسلامی خود را برای مخاطرات پیش رو آماده میسازد و با حفظ توان و روحیه خود پیشرفتهای قابل فرض برای جامعه اسلامی و رسیدن به تمدن نوین اسلامی برای خود تصویر مینماید و این استقامت است که به فرموده قرآن کریم خداوند متعال ملائک را به یاری دولتمردان اسلامی گسیل میدارد و ایشان را به بهشت جاودان وعده میدهد.
استقامت در رفتار و کردار دولتمردان باعث میگردد تا عموم جامعه با نگرش دولتمردان در جامعه آشنا شده و عملکردها و رفتار های ایشان را در پرتو گفتمان حاکم تحلیل و پیش بینی نمایند در این صورت آحاد جامعه میتوانند در ذیل امنیت روانی به وجود آمده در ثبات قدم حاکمان ظرفیتهای نهفته خویش را بارز نموده و سلولهای پیشرفت در بدنه جامعه اسلامی را تشکیل دهند.
همین رویکرد بود که موجب ارتقاء غیرقابل انکار جایگاه ایران در عرصه بینالملل شود: « در زمینهى ارتقاء جایگاه کشور در عرصهى سیاست خارجى و مسائل بینالمللى هم همین جور است. امروز در عرصهى سیاست خارجى، ثقل و وزنهى کشور با چند سال قبل تفاوت دارد؛ ما در مسائل، تأثیرگذاریم؛ اینها مهم است. در حوادثى هم که پیش آمده، ما تأثیرگذار بودهایم - که آن، داستان جداگانهاى دارد - به نظر ما آن هم خیلى مهم است.» ۱۳۹۱/۰۶/۰۲
ساده زیستی
پرهیز از اشرافیگری و تلاش برای زندگی هم سطح با مردم جامعه، یکی دیگر از ویژگیهای جدی و صریح گفتمان سوم تیر است. افرادی که خود را متعلق به این گفتمان میدانند حق ندارند به بیتالمال دست اندازی کنند و به بهانه بالا بردن شانیت و شخصیت مسئولان کشور در میان کشورهای خارجی، خرجهای سرسام آور و خوی اشرافی در پیش بگیرند.
در همین زمینه، رهبر معظم انقلاب در اولین دیدار با هیات دولت نهم تاکید کردند: "...نکتهى بعد، توجه به سادهزیستى است. یکى از شعارهاى خوب آقاى احمدىنژاد مسألهى سادهزیستى است. این شعار، شعار بسیار مهمى است؛ این را نباید دستکم گرفت. یک وقت هست که ما در زندگى شخصى خود مثلاً حرکت اشرافگونهیى داریم بین خودمان و خدا؛ که اگر حرام باشد، حرام است؛ اگر مکروه باشد، مکروه است؛ اگر مباح باشد، مباح است؛ اما یک وقت هست که ما جلوى چشم مردم یک مانور اشرافىگرى مىدهیم؛ این دیگر مباح و مکروه ندارد؛ همهاش حرام است؛ بهخاطر اینکه تعلیمدهندهى اشرافىگرى است به: اولاً زیردستهاى خودمان، ثانیاً آحاد مردم به این کار تشویق مىشوند. ما نباید مردم را به این کار تشویق کنیم. ممکن است در داخل جامعه کسانى پولدار باشند و ریخت و پاش کنند - البته این کار بدى است، ولى به خودشان مربوط است - اما ریخت و پاش ما اولاً از جیبمان نیست، از بیتالمال است؛ ثانیاً ریخت و پاش ما مشوق ریخت و پاش دیگران است. واقعاً «النّاس على دین ملوکهم». ملوک در اینجا به معنى پادشاهان نیست که بگوییم ما پادشاه نداریم؛ نه، ملوک شماها هستید؛ النّاس على دین ماها."
عدالت محوری
بزرگترین مشخصه گفتمان سوم تیر عدالت محوری است. عدالت محوری کدی بود که مردم با بصیرت و ذکاوت از فحوای کلام و بیانات رهبری بیرون کشیده و به عنوان یک راهبرد بایسته در سیاستگذاریهای اجرایی نظام متعهد به انجام آن بودند. چرا که قطار انقلاب اسلامی با تفکرات و رویکردهای غلط در 16 سال پیش از آن و بی توجه به هشدارها و منویات رهبری در حال انحراف به بیراهه بود. از آن روی که سازندگی به هر قیمت و به هر شکل فارغ از اینکه با روح و ماهیت انقلاب اسلامی همخوان باشد یا نه به صورتی ویرانگر در 8 سال اول مانند سیلی بنیان کن ترویج می شد و نیز گفتمان غربگرای آزادی و توسعه سیاسی که ریشه همه دردها و مشکلات ساختاری کشور را در عدم توسه یافتگی سیاسی پنداشته و این نگاه غربگرا را به بیشتر حوزه های و بخشها سرایت داده و کوشید به نسل جوان تلقین کرده و حتی متاسفانه توانست در تزریق و تثبیت این فکر به بخشی از نسل جوان و نیز جدا نمودن طیف وسیعی از نخبگان جامعه از توده مردم موفق عمل کند می رفت که به گفتمانی ثابت تبدیل شده و خود را به عنوان نسخه بدلی انقلاب جا بیاندازد الزاما به عنوان یک تکلیف باید توسط دلسوزان و نسل جدیدی از انقلاب مجاهدانه ترمیم شده و به ریل بازگردانده می شد.
گفتمان سوم تیر از این جهت نقطه عطف مهمی در تاریخ پر فراز و نشیب انقلاب اسلامی محسوب می شود که بنای کج انقلاب را با درایت و شجاعتی که در راس آن شخص رهبری قرار داشت استوار کرد.
مبارزه با فساد
گفتمان سوم تیر پرچمدار مبارزه با اختصاصی سازی و قبیلهسالاری بود. سکه رو سکه گذاشتن، جایی در سوم تیر نداشت و ندارد؛ چرا که مردم به شعار "نه به ظلم و فساد و تبعیض"، آری گفتند و با حمایت خود از اقداماتی که در این زمینه صورت گرفت، غارتگران بیتالمال را دشمنان اصلی کشور عنوان کردند و خواستار برخورد با آنان شدند.
پیگیری مفاسد اقتصادی، کوتاه کردن دست برخی افراد ویژهخوار از بیتالمال، بازگرداندن سهم مردم به مردم و در یک کلام، مبارزه منطقی و ساختاری با فساد اقتصادی که زمینه را برای ایجاد شبکههای مافیایی در کشور فراهم کرده، از ارکان اصلی گفتمان سوم تیر است.
پرکاری، کارآمدی و تلاش خستگی ناپذیر
یکی از مولفههای مورد مطالبه گفتمان سوم تیر را میتوان مطالبه پرکاری و تلاش خستگی ناپذیر برای رسیدن به اهداف و قلههای مد نظر انقلاب اسلامی دانست. مولفهای که بصورت غیرقابل انکاری در دولت برآمده از این گفتمان متجلی بود به نحوی که رهبر معظم انقلاب در این زمینه فرمودند:« پرکارى این دولت هم انصافاً چیز برجستهاى است؛ حتى بعضیهایى که مخالف هم هستند، این را نمىتوانند انکار کنند؛ یعنى بىانصافیها هرچه هم زیاد باشد، نمىتواند بر این حقیقت غلبه پیدا کند که دولت شما انصافاً دولت پرکارى است و تلاشتان وکارتان و تحرکتان خیلى زیاد است. این بسیار جاى خرسندى دارد.
دولت نهم و دولت دهم شناخته شده به پرکارى، پشتکار و خسته نشدن؛ سعى کنید این حالت را، این سُمعهى خوب را تا آخرین لحظات حفظ کنید؛ خدا هم انشاءالله کمکتان خواهد کرد. » ۱۳۹۱/۰۶/۰۲
بازگشت جامعه به ریل اصلی انقلاب اسلامی
در سالهای قبل از 84 اتفاقاتی افتاد و برخی جریانات سیاسی که خود را درون حاکمیت تعریف میکردند، از این گفتمان فاصله گرفتند و عدهای از دولتمردان یا جریانات سمپات این دولتها به گفتمانهای رقیب گفتمان انقلاب اسلامی،گرایش پیدا کرده و تلاش نمودند آن گفتمانهای غیر را درون جمهوری اسلامی بازتولید کنند و به همین دلیل در بخشهایی از حاکمیت «اعوجاج گفتمانی» به وجود آمد. در دوره آقای هاشمی این اعوجاج گفتمانی بیشتر در حوزه اقتصاد و فرهنگ نمود پیدا کرد. در دوره خاتمی ، هم در حوزه فرهنگ و هم در حوزه سیاست این اعوجاج مشهود بود و حوزه اقتصاد هم که تداوم همان دوره هاشمی بود.
این انحرافات موجب شد تا نیروهای انقلاب برای بازگرداندن مسیر حرکت کشور و مخصوصاً مسیر حرکت بخش اجرایی - که بخش عمدهای از تحولات کشور متأثر از آن است - به ریل و روند اصلی انقلاب، تلاش جدی و گستردهای آغاز کنند و لذا از زمان ریاست جمهوری آقای هاشمی که این انحرافات شروع شد، درگیری و مبارزه ای بین گفتمان انقلاب و گفتمانهای رقیب و بدیل، شکل گرفت و منجر به چالشهای بزرگی در سطح کشور شد، مخصوصاً بعد از دوم خرداد 76 این چالشها خیلی ملموستر و عینیتر شدند تا اینکه نهایتاً از سال 81 به بعد با انتخابات شوراهای دوم و انتخابات مجلس هفتم و نهایتاً ریاست جمهوری سال 84 مردم با تأسی از فضای مبارزاتی فعالان گفتمان انقلاب اسلامی، روند انحرافی را تصحیح و با انتخابهایی که کردند، مسیر گفتمانی نظام را مجدداً به ریل اصلی برگرداندند.
...
به طور کلی میتوان گفت، گفتمان سوم تیر ۸۴ همان گفتمان ۲۲ بهمن ۵۷ بود که در قالبی دیگر بازتولید شد. بازگشت به آرمانهای اصیل انقلاب از جمله عدالتخواهی توام با معنویت، کارآمدی، توجه به مستضعفین، استکبار ستیزی، ساده زیستی، مردم گرایی و ... دالهای شناور تشکیل دهنده این گفتمان بودند؛ گفتمانی که تراز رئیس جمهوری اسلامی ایران را بالا برد و فضای جامعه را نیز به نحوی دگرگون کرد که همه اهالی سیاست که در سالهای اخیر میخواهند نظر مردم را به خود جلب کنند، مجبور هستند تا شعارها و خط مشی این گفتمان را تبلیغ کنند تا مردم و افکار عمومی نیز به آنها اقبال داشته باشند.
صدای آمریکا با انتشار گزارشی از حضور موثر و برتری بی چون و چرای حزب الله لبنان در تحولات امنیتی و نظامی سوریه خبر داد و آن را حاصل تجربه حزب الله از مبارزه با اسرائیل دانست.
اتفاقی که سوم تیر 84 در جغرافیای سیاسی ایران اسلامی افتاد زمینه سازی تحولاتی بود که سالهای بعد ایران را در عرصه، سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و بین المللی درگیر خود کرد. باز گشت به انقلاب اسلامی شاید مهمترین معنای انتخاب مردم در سوم تیر هفت سال پیش و پس از حاکمیت 16 ساله رویکردهایی غیر انقلابی و صرفا وارداتی و غربی بود.
اما گفتمانی که پس از آن و در قالب دولت انقلابی نهم و خاطرات خوشی چون سفرهای استانی، رسیدگی به محرومین، مبارزه با اشرافیگری، فسادستیزی و استقلال طلبی در عرصه بین المللی، خود را به نمایش گذاشت، چه مولفهها و ویژگیهایی داشت که توانست مردم را در سوم تیرماه به خیزش در آورد و در طول چهار سال حاکمیت دولت مردمی نهم به پای حمایت از این دولت انقلابی بیاورد؟ شاید بهترین پاسخ به این پرسش را بتوان در سخنان رهبر معظم انقلاب در جمع هیات دولت نهم در اولین روزهای تشکیل این دولت پیدا کرد.
رجانیوز برای تبیین مولفههای شکل دهنده گفتمان سوم تیر فرمایشات رهبر معظم انقلاب در جمع هیات دولت در شهریورماه سال 1384 را باز نشر میدهد. هر چند نگاهی به تصاویر برجای مانده از آن جلسه، چهرههای انقلابی و خدومی را در اذهان حامیان گفتمان سوم تیر تداعی میکند که امروز و هفت سال پس از خلق شگفتی سوم تیر، به دلیل نفوذ جریانی منحرف در دولت محبوب و مردمی نهم، دیگر در میان مدیران دولتی نیستند و جای خود را اشخاصی نزدیک به این جریان در دولت داده اند.
بسماللَّهالرّحمنالرّحیم
از بیانات مفید و پُرمغز جناب آقاى احمدىنژاد خیلى متشکریم. مناسبت خوبى است براى تجدید یاد این دو شهید عزیز و عالىقدر؛ شهید رجایى و شهید باهنر. این حرف درستى است که این دو نفر حقاً نماد دولتمردان متعهد و پایبند و مردان جمهورى اسلامى بودند. امیدواریم انشاءاللَّه خداوند متعال با رحمت و مغفرت و فضل بىپایانش با آنها رفتار کند و ما را هم موفق بدارد تا بتوانیم انشاءاللَّه در همان راه و مسیر حرکت کنیم.
شروع دولت جدید مصادف است با ایام متبرک رجب و شعبان و روزها و شبهاى یاد و ذکر و خشوع. مناسبت بسیار مهمى است؛ اینها را دستکم نگیرید و به نام خدا و با یاد خدا شروع کنید. بنا بگذارید که در همهى آنات و احوال و در فرصتى که خداى متعال در اختیار شما گذاشته، خودتان را، دلتان را، عملتان را از خداى متعال منقطع نکنید. ارتباط با خدا تضمینکنندهى صحت عمل و استقامت در راه است. اگر بخواهیم در این جاده درست حرکت کنیم، با ظواهر دلفریب زودگذر از راه پرت نیفتیم و به سمت هدف، مستقیم حرکت کنیم، حتماً در این کار، یاد خدا و اتکاء به خدا و اتصال دائمى به خدا مورد نیاز است؛ این را باید دستور همیشگى خودمان قرار دهیم.
اینکه شاعر مىگوید «خوشا آنان که دائم در نمازند»، منظورش این نیست که دائم رو به قبله نشستهاند یا ایستادهاند و یا رکوع و سجود مىکنند؛ منظور، روح نماز و ذکر و یاد خداست. باید دائم در یاد خدا بود. در هر تصمیمى، در هر اقدامى، در هر حرفى که مىزنیم - که حرف من و شما، حرف یک آدم عادى نیست؛ تأثیراتش خیلى وسیع است - در هر گزینشى که مىکنیم، در هر جذبى، در هر دفعى، معیار خدایى را در نظر داشته باشیم. ملاک هم این است که هواى نفس و اغراض شخصى در کار نباشد. در هر چیزى اغراض شخصى و هواى نفس وارد شود، غیر خدایى است. اگر اینها دخالتى نداشت، عامل اصلى و عمده عبارت خواهد بود از اداى وظیفه و انجام تکلیف؛ این خدایى است. همیشه به این یاد باشید.
کاری بزرگ را شروع کردهاید
کار جدیدى که شروع کردهاید، ماهیتاً با خدمات قبلى شما متفاوت است. همهى شما - غیر از تعداد معدودى که در دولت قبل مشغول انجام خدمت بودند - قبلاً مشغول خدماتى بودید؛ آن خدمات هم باارزش است؛ لیکن این کار جدید ماهیت دیگرى دارد؛ این کار، دستهجمعى است؛ آن هم در یک گسترهى عظیم ملى. بنابراین، این مجموعه دارد یک کار انجام مىدهد. باید همواره متوجه این حقیقت بود که کارهاى شما اگرچه انواع مختلفى دارد، اما همهى آنها در حقیقت یک کار است؛ مظهرش هم هیأت وزیران است که دور هم جمع مىشوید.
هدایت کننده و به تعبیرى که بنده تکرار مىکنم، پلیس راهنماى این بیست و چند راه، رئیسجمهور محترم است که هماهنگى ایجاد مىکند تا بشود این کار واحد بزرگ را انجام داد؛ و آن کارِ واحدِ بزرگ عبارت است از پیشرفت و ارتقاء کشور به سمت و سوى اهدافى که براى خودمان ترسیم کردهایم، که همان اهداف انقلاب اسلامى است و ریزتر شده، آنچه در سند چشمانداز بیستساله تبیین شده است.
براى این کار بزرگ، همهى این مدت را قدر بدانید. شما چهار سال، یعنى حدود 1450 روز وقت دارید. هر روزى که مىگذرد، یکى از این عددها برداشته مىشود و مجموعه به صفر نزدیک مىشود. هر یک روزتان غنیمت است. این 1450 روز، چشمانداز و گسترهى وسیعى است. براى این مدتِ نسبتاً طولانى خیلى کارها مىشود کرد. امیرکبیر که یک چهرهى ماندگار در تاریخ ماست و واقعاً کارهاى بزرگى هم کرده، همهى حکومت او سه سال بود؛ یعنى یک سال از مدتى که بناست علىالعجاله شما در این مسؤولیت مشغول باشید، کمتر است؛ اما آنقدر این کار، مهم و بزرگ و جدى بود که تاریخ امیرکبیر را فراموش نمىکند؛ والّا قبل از اینکه بیاید در رأس صدارت قرار بگیرد، و بعد که به کاشان تبعید شد، دیگر چیزى در پروندهى او وجود ندارد؛ همین سه سال است.
بنابراین، این چهار سال وقت کمى نیست؛ یک گسترهى طولانى است. از الان که شما شروع کنید و به آفاق بلندى که جلوى چشم دارید، نگاه کنید، همه کار مىتوانید انجام دهید. روزى خواهد رسید که شما وقتى به جلوى رویتان نگاه مىکنید، مىبینید دیگر فرصتى باقى نمانده؛ مثلاً سه ماه یا شش ماه مانده. در آن سه ماه و شش ماه، دیگر نمىشود کار جدى انجام داد؛ مگر استمرار و به نتیجه رساندن این کارها. از الان به فکر باشید و یک روز را هم غنیمت بشمارید؛ یعنى یک روز هم نباید هدر برود. اینطور نباشد که بگوییم چهار سال وقت هست؛ انشاءاللَّه سرِ فرصت بهکار مىرسیم؛ نه، از همین روز اول و ساعت اول باید کار را بهطور جدى شروع کنید. چون مىدانم نیتهایتان خوب و خدایى است و براى خدمت وارد این مقوله شدهاید، مطمئنم که اگر انشاءاللَّه همین نیت را براى خودتان حفظ کنید، خداى متعال کمک خواهد کرد. البته بدانید حفظ نعمت بمراتب مشکلتر از کسب نعمت است. در قرآن مىگوید: «انّ الّذین قالوا ربّنا اللَّه ثمّ استقاموا». فقط «ربّنا اللَّه» گفتن کافى نیست؛ «ثمّ استقاموا» هم لازم است؛ آن وقت «تتنزّل علیهم الملائکه».
استقامت در این مسیر اساس کار است
استقامت کردن اساس کار است؛ والّا یک وزنهى سنگین را آدم ضعیفى مثل بنده هم ممکن است بردارد و یک لحظه سرِ دست بلند کند؛ لیکن نمىتواند نگه دارد؛ آن را مىاندازد. قوى و کنندهى کار، کسى است که بتواند این وزنهى سنگین را ظرف مدت لازم سرِ دستش نگه دارد. خیلى از ماها نیتهایمان خوب است و با نیتِ خوب وارد مىشویم؛ اما نمىتوانیم این نیت را نگه داریم؛ این نیت در اثناى راه به موانعى برخورد مىکند؛ سایش پیدا مىکند؛ کمرنگ و ضعیف مىشود و احیاناً یک جاذبهى قوىِ معارضى دل را - که جایگاه نیت، دل است - به سوى خودش جذب مىکند؛ یک وقت نگاه مىکنید، مىبینید اصلاً نیت رفت؛ نیت یک چیز دیگر شده؛ آن وقت راه انسان عوض مىشود.
اگر مىبینید بعضىها «ربّنا اللَّه» را گفتند، اما امروز به جاى کعبه رو به بتکده دارند؛ شعارِ خوب را دادند، اما امروز 180 درجه در جهت عکس آن شعار حرکت مىکنند، عاملش این است؛ نتوانستند نگه دارند. چرا نتوانستند؟ چون در اثناى راه، جاذبهها پیدا مىشود.
لابد شنیدهاید که کسى نیت کرد چهل روز ریاضت بکشد؛ اما روز دوم، روز پنجم، روز بیستم ناگهان عوامل شیطانى شروع به دخالت کردند؛ زنى با این چهره وارد شد، غذایى با آن شکل جلویش گذاشته شد؛ پولى به آن صورت به او عرضه شد؛ لذا نتوانست خودش را نگه دارد؛ بنابراین تسلیم شد و زحمات آن بیست روز و سى روزى هم که قبلاً کشیده بود، باطل شد. اینها ممکن است واقعیت داشته باشد؛ اما اگر واقعیت هم نداشته باشد، مفهوم نمادین آن براى ما درسآموز است.
ویژگیهای دولت اسلامی
یک نکته در باب دولت اسلامى عرض کنیم. یکى از شعارهاى خوبى که آقاى رئیسجمهور، هم در دورهى انتخابات، هم بعد از آن تکرار کردند، مسألهى دولت اسلامى است. من به این موضوع در نماز جمعه اشارهیى کردم. باید قدرى بیشتر این مفهوم را بشکافیم. نظام اسلامى پس از انقلاب اسلامى تشکیل شد. شورش انقلابى و نهضت انقلابى مىتوانست انجام بگیرد، اما نظام غیراسلامى تشکیل شود. خیلى جاها اینطور شده؛ در الجزایر همینطور بود. در الجزایر، نهضت، اسلامى بود. اصلاً پایگاه نهضت و رهبران نهضت، مسلمانها بودند؛ اما بعد از آنکه نهضت به نتیجه رسید، کسانى که اعتقادى به مبانى تفکر اسلامى نداشتند، آمدند قدرت را در دست گرفتند. اینجا هم همین کارها داشت مىشد. در همان روز 21 بهمن و 22 بهمن و 23 بهمن از این کارها داشت مىشد. بنده از نزدیک در جریان برخى از کارها بودم؛ داشتند حرکت مىکردند که به اصطلاحِ خودشان یک جنبش کارگرى و یک حرکت کارگرى را بر این حرکت عمومى تغلیب کنند و همان فرمولى که در روى کار آمدن نظامهاى سوسیالیستى در دنیا معمول است - یعنى انقلاب طبقهى کارگر - تحقق بدهند و بعد هم یک چند نفر سر کار بیایند؛ منتها امام را محاسبه نکرده بودند؛ یعنى این گوهر خدشهناپذیرِ شکستناپذیر را در محاسباتشان ندیده بودند؛ لذا سخت ضربه خوردند. حتّى روز سومِ بعد از پیروزى انقلاب راه افتادند آمدند جلوى بیت امام در مدرسهى علوى و تظاهرات کردند و مطالباتِ بهاصطلاح سوسیالیستى و کارگرى را مطرح کردند. ولى نظام اسلامى تشکیل شد.
نظام اسلامى یعنى چه؟ یعنى منبع تقنین و معیار و ملاک اجرا و ارکان تصمیمگیرى در کشور معلوم شد چیست؛ ارکان حکومت - قوهى مجریه، قوهى مقننه، رهبرى، قوهى قضاییه و دیگر ارکان - چیده شد و قانون اساسى آمد همهى اینها را تثبیت کرد؛ لذا پایهگذارىهاى اصولى انجام گرفت. این نظام اسلامى فقط شکل نیست؛ محتوایى دارد؛ یعنى کارهایى باید در واقعیت زندگى مردم انجام بگیرد. تحقق این واقعیتها در زندگى مردم، مردان و عناصر مؤمن و معتقد به خودش را - که داراى صفات و خصوصیات لازم هم باشند - مىطلبد؛ این مىشود دولت اسلامى. دولت اسلامى شامل همهى کارگزاران نظام اسلامى است؛ نه فقط قوهى مجریه؛ یعنى حکومتگران و خدمتگزاران عمومى. اینها باید جهتگیرىها و رفتار اجتماعى و رفتار فردىِ خود و رابطهشان با مردم را با معیارهاى اسلامى تطبیق دهند تا بتوانند به آن اهداف برسند. بعد هم باید آن جهتگیرىها را در مدّ نگاه خودشان قرار دهند و بسرعت به سمت آن جهتگیرىها حرکت کنند؛ این مىشود دولت اسلامى.
بعضىها مىگویند شما بعد از 27 سال مىخواهید دولت اسلامى تشکیل دهید؟
از همان اوان کار، تلاش براى تشکیل دولت اسلامى شروع شد. بعضىها مىگویند شما بعد از 27 سال مىخواهید دولت اسلامى تشکیل دهید؟ نه، تلاش و اقدام براى تشکیل دولت اسلامى از روز اول شروع شد؛ منتها افت و خیز داشته؛ پیشرفت و عقبگرد داشته؛ در جاهایى موفق بودیم، در برههیى موفق نبودیم. بعضى از ماها وسط راه پایمان لغزید؛ بعضى از ماها در اصل هدف مردد شدیم؛ بعضى از ماها نتوانستیم خود را نگه داریم؛ دلبستهى به رفتارهاى طاغوتى شدیم.
اسم ما که دولت اسلامى باشد، کافى نیست؛ والّا قبل از ما چند دولت جمهورى اسلامىِ دیگر در منطقهى ما و آفریقا و جاهاى دیگر وجود داشته و الان هم هست. قبل از انقلاب، در جایى دولتى تشکیل شد که ما شوخى مىکردیم و مىگفتیم جمهورى اسلامى امریکایىِ فلان جا! آن دولت با نام جمهورى اسلامى هم بود. بنابراین اسم ما دولت اسلامى باشد، کافى نیست؛ باید عمل و جهتگیرى ما اسلامى باشد. اگر در اینها اختلال پیدا شد، حرکت مستمر و مداوم و پویندهیى که لازم است تا دولت اسلامى به صورت کامل شکل بگیرد، دچار نُکث مىشود و طبعاً کار عقب مىافتد.
البته دولت اسلامىِ کامل به معناى واقعى کلمه، در زمان انسان کامل تشکیل خواهد شد؛ انشاءاللَّه. خوشا به حال کسانى که آن روز را درک مىکنند. همهى ما انسانهاى ناقصى هستیم. ما به قدر توان و تلاشِ خود مىخواهیم مجموعهى کارگزاران حکومت را - که خودمان هم جزو آنها هستیم - به نقطهیى برسانیم که با نصاب جمهورى اسلامى تطبیق کند. ما مىخواهیم خود را به حد نصاب نزدیک کنیم. اگر دولتى مىآید و مىگوید هدفم این است که این را تحقق ببخشم، خیلى چیز مبارک و خوبى است.
من چهار پنج سال پیش همینجا در حسینیه این مطلب را با مجموعهى کارگزاران مطرح کردم؛ گفتم انقلاب اسلامى، نظام اسلامى، دولت اسلامى و بعد کشور اسلامى. اگر دولت ما اسلامى شد، آن وقت کشورمان اسلامى خواهد شد. اگر من و شما در معاشرتمان، در رفتارمان، در طلب مالمان، در مجاهدتمان، نتوانستیم خود را به حد نصاب برسانیم، از آن دانشجو، از آن جوان بازارى، از آن عنصر در ردههاى پایین دولتى، از آن کارگر، از آن روستایى، از آن شهرى چه توقعى مىتوانیم داشته باشیم که اسلامى عمل کنند؟ چرا مردم را بیخود ملامت مىکنیم؟ نباید ملامت کنیم. اگر کمبودى هست، خودمان را باید ملامت کنیم؛ «لوموا انفسکم».
اول، ما اسلامى مىشویم؛ وقتى اسلامى شدیم، «کونوا دعاة النّاس بغیر السنتکم»؛آن وقت عملِ ما مردم را مسلمان واقعى خواهد کرد و کشور، اسلامى خواهد شد؛ هم احکام و مقررات اسلامى است، هم اجرا اسلامى است، هم دولتمردان اسلامىاند، هم مردم به تبع حال و به تبع دولتمردان از لحاظ اخلاقى اسلامى خواهند شد. البته شیطان نمىمیرد؛ شیطان زنده است. همیشه عدهیى، جریانى، مجموعههایى هستند که تسلیم شیطان بشوند؛ اما شکل کلى، اسلامى خواهد شد.
معناى شعار دولت اسلامى این است که ما مىخواهیم اعمال فردى، رفتار با مردم، رفتار بین خودمان، و رفتار با نظامهاى بینالمللى و نظام سلطهى امروز جهانى را به معیارها و ضوابط اسلامى نزدیکتر کنیم. این شعار، بسیار باارزش است؛ انشاءاللَّه به این شعار پایبند بمانید و این تلاش را جدىتر، بىآسیبتر و واقعىتر کنید؛ چون گامى بلند خواهد بود در راه رسیدن به آن هدفها؛ و همانطور که عرض کردم، رسیدن به آن هدفها مردان خودش را مىخواهد. البته «مردان» که مىگوییم، به معناى «رجال» در قانون اساسى نیست؛ شامل خانمها هم مىشود؛ یعنى کسان و عناصر و کارگزارانِ خودش را مىخواهد. به قول شاعر، آن دو صد من استخوان را داشته باشند تا بتوانند این صد من بار را بردارند.
عدالت محورى را به عنوان یک شعار گذاشتند وسط؛ این کار خیلى بزرگى بود
نکتهى دوم: یکى از شعارهاى این دولت، عدالت است. عدالت یقیناً محور انقلاب بود؛ در این شکى نیست. هیچ دولتى هم از اول نیامده صریحاً بگوید من نمىخواهم طبق عدالت رفتار کنم؛ لیکن من باید از آقاى احمدىنژاد تشکر کنم که ایشان کار جدیدى کردند؛ عدالت محورى را به عنوان یک شعار گذاشتند وسط؛ این کار خیلى بزرگى بود. وقتى که ایشان تبلیغات انتخاباتى مىکردند، به افراد خانوادهى خودم مىگفتم اگر آقاى احمدىنژاد رأى هم نیاورد، این خدمت بزرگ را به انقلاب کرد که شعار عدالت محورى را مطرح کرد؛ نگذاشت به فراموشى سپردنِ این شعار بشود یک سنت. این شعار مطرح شد و ذهنها را به خودش متوجه کرد. خوشبختانه مردم هم فهمیدند، خواستند، دوست داشتند و رأى دادند. این کار، کار مهمى است. بنابراین عدالتمحور بودنِ این دولت حرف بزرگى است؛ طرح این شعار به عنوان محور حرکت دولت، یک کار جدید است؛ خودش یک تحول است؛ به این پایبند باشید.
براى تحقق عدالت، خیلى کار شده است. از اول انقلاب همهى فعالیتهایى که به نفع طبقات محروم انجام گرفته؛ یعنى بردن امکانات رفاهى، امکانات آموزشى و امکانات بهداشتى به اقصى نقاط کشور - که واقعاً از بس زیاد است، قابل شمارش نیست - در جهت عدالت بوده است. حقاً و انصافاً این خدمترسانى، اوضاع را زیر و رو کرده. کسانى که در دورهى قبل اوضاع طبقات محروم را دیدند، مىتوانند بفهمند.
من خودم در نقاط محروم بودم و جاهاى محروم را در آن دوره دیدم؛ حالا هم که خیلى اوقات رفتم و از نزدیک دیدم؛ واقعاً زیر و رو شده. همین زیرساختهاى عظیمى که براى استفادهى عموم است، همهى اینها کمک به عدالت است؛ در این تردیدى نیست؛ منتها نباید ارزش عدالت به عنوان یک ارزش درجهى دو کمکم در مقابل ارزشهاى دیگر به فراموشى سپرده شود؛ در نظام ما این خطر وجود داشته است. ارزشهاى دیگر هم خیلى مهم است؛ مثلاً ارزش پیشرفت و توسعه، ارزش سازندگى، ارزش آزادى و مردمسالارى. مطرح کردن ارزش عدالت مطلقاً به معناى نفى اینها نیست؛ اما وقتى ما این ارزشها را عمده مىکنیم و مسألهى عدالت و نفى تبعیض و توجه به نیازهاى طبقات محروم در جامعه کمرنگ مىشود، خطر بزرگى است؛ اما با عدالتمحور بودن یک دولت، این خطر از بین مىرود یا ضعیف مىشود.
اصلاً عدالت چیست؟ عدالت، بهحسب ظاهر، مفهوم سادهیى است و همه مىگویند و آن را تکرار مىکنند؛ منتها در مصداق و در عمل، رسیدن به عدالت خیلى دشوار است؛ همان نکتهیى که امیرالمؤمنین دربارهى حق فرموده است: «الحق اوسع الاشیاء فى التواصف و اضیقها فى التناصف». در مورد عدل هم عیناً همینطور است؛ چون عدل هم حق است و اصلاً از هم جدا نیستند. به یک معنا، حق همان عدل است؛ عدل همان حق است؛ تواصفش آسان است، اما در عمل، رسیدن به عدالت مشکل است؛ حتّى شناختن موارد عدالت و مصادیق عدالت هم گاهى خیلى مشکل است؛ کجا عدالت است، کجا بىعدالتى است. من نمىخواهم الان عدالت را تعریف کنم که چیست. تعریفهاى کلى و عمدهیى از عدالت شده؛ تقسیم عادلانهى امکانات و از این قبیل حرفها، که درست هم هست و محتاج تدقیق و ریزبینى هم هست؛ یعنى شما در هر یک از بخشهایتان واقعاً باید ببینید عدالت چیست و با چه چیزى حاصل مىشود.
من مىخواهم این نکته را هم عرض کنم که اگر بخواهیم عدالت به معناى حقیقىِ خودش در جامعه تحقق پیدا کند، با دو مفهوم دیگر بشدت در هم تنیده است؛ یکى مفهوم عقلانیت است؛ دیگر معنویت. اگر عدالت از عقلانیت و معنویت جدا شد، دیگر عدالتى که شما دنبالش هستید، نخواهد بود؛ اصلاً عدالت نخواهد بود. عقلانیت بهخاطر این است که اگر عقل و خرد در تشخیص مصادیق عدالت بهکار گرفته نشود، انسان به گمراهى و اشتباه دچار مىشود؛ خیال مىکند چیزهایى عدالت است، در حالىکه نیست؛ و چیزهایى را هم که عدالت است، گاهى نمىبیند. بنابراین عقلانیت و محاسبه، یکى از شرایط لازمِ رسیدن به عدالت است.
عقلانیت و محاسبه که مىگوییم، فوراً به ذهن نیاید که عقلانیت و محاسبه به معناى محافظهکارى، عقلگرایى و تابع عقل بودن است. عاقل بودن و خرد را به کار گرفتن با محافظهکارى فرق دارد. محافظه کار، طرفدار وضع موجود است؛ از هر تحولى بیمناک است؛ هرگونه تغییر و تحولى را برنمىتابد و از تحول و دگرگونى مىترسد؛ اما عقلانیت اینطور نیست؛ محاسبهى عقلانى گاهى اوقات خودش منشأ تحولات عظیمى مىشود. انقلاب عظیم اسلامى ما ناشى از یک عقلانیت بود. اینطور نبود که مردم همینطور بىحساب و کتاب به خیابان بیایند و بتوانند یک رژیمِ آنچنانى را ساقط کنند؛ محاسبات عقلانى و کار عقلانى و کار فکرى شده بود. در طول سالهاى متمادى - به تعبیر رایج امروز - یک گفتمان حقطلبى، عدالتخواهى و آزادىخواهى در بین مردم به وجود آمده بود و منتهى شد به اینکه نیروهاى مردم را استخدام کند و به میدان جهاد عظیم بیاورد و در مقابل آن دشمن صفآرایى کند و بر آن دشمن پیروز کند. بنابراین عقلانیت گاهى منشأ چنین تحولات عظیمى است. الان هم همینطور است. الان در نظام ما برخى از تحولات هست که مُنتجهى یک نگاه عقلانى و دقیق و موشکافانهى به وضع موجود و وضع دنیاست. من در زمینهى مسائل گوناگون این را دارم مشاهده مىکنم. حالت خوابرفتگى و تن دادن به آنچه در جریان عمومىِ سیاسى و اقتصادى دنیا دارد مىگذرد و تسلیم شدن به آن، خطر بزرگ جامعهى ماست و اگر کسى درست بفهمد و بیندیشد، مىفهمد که باید با یک تحرک و تحول، این وضع را دگرگون کرد؛ هم در زمینهى مسائل اقتصادى، هم در زمینهى مسائل سیاسى. بنابراین عقلانیت با محافظهکارى فرق دارد. محاسبهى عقلانى را با محاسبهى محافظهکارانه به هیچوجه مخلوط نکنید؛ اینها دو چیز است.
تا مىگوییم محاسبه و عقلانیت، عدهیى مىگویند مواظب باشید، دست از پا خطا نکنید، عقل را رعایت کنید؛ نبادا یک حرفِ آنچنانى بزنید که در دنیا آنطورى بشود؛ نبادا یک کارِ آنچنانى بکنید که دنیا صفآرایى کند. اینها عقلانیتِ محافظهکارانه است؛ من به این اصلاً اعتقاد ندارم. بنابراین اگر بخواهید عدالت را بدرستى اجرا کنید، احتیاج دارید به محاسبهى عقلانى و بهکار گرفتن خرد و علم در بخشهاى مختلف، تا بفهمید چه چیزى مىتواند عدالت را برقرار کند و اعتدالى را که ما بناى زمین و زمان را بر اساس آن اعتدالِ خدادادى مىدانیم و مظهرش در زندگى ما عدالت اجتماعى است، تأمین کند.
اگر عدالت را از معنویت جدا کنیم - یعنى عدالتى که با معنویت همراه نباشد - این هم عدالت نخواهد بود. عدالتى که همراه با معنویت و توجه به آفاق معنوىِ عالم وجود و کائنات نباشد، به ریاکارى و دروغ و انحراف و ظاهرسازى و تصنع تبدیل خواهد شد؛ مثل نظامهاى کمونیستى که شعارشان عدالت بود. ما مىگفتیم عدالت و آزادى؛ اما آزادى اصلاً جزو شعارهاى آنها نبود. در همهى کشورهایى که حرکت کمونیستى در آنجا به شکلى از اشکال - انقلاب یا کودتا - تحقق پیدا کرده بود، «عدالت» محور شعارهاى آنها بود؛ اما واقعیت زندگى آنها مطلقاً نشاندهندهى عدالت نبود؛ درست ضد عدالت بود. عدهیى به اسم کارگر سر کار آمدند، که همان طبقهى اشرافىِ رژیمهاى طاغوتى بودند و هیچ تفاوتى با آنها نداشتند.
زندگى سران کشورهاى مارکسیستى اینطور بود. بنده زمان مسؤولیت ریاستجمهورى وضعیت اقشار پایین بعضى از کشورهاى سوسیالیستى را دیده بودم؛ آن چیزى که اسمش عدالت است و آن مفهومى که عدالت دارد، مطلقاً در آنجاها وجود نداشت. طبقهى اشراف جدیدى در آنجا وجود داشت که با معیارهاى حزبى و سیاسىِ خاص خودشان روى کار آمده بود و از همهى امکانات برخوردار بود؛ مردم هم در فقر و تهیدستى و بدبختى زندگى مىکردند. این وضعیت حتّى در بعضى از کشورهاى درجهى یکشان هم دیده مىشد. بنابراین، اینگونه عدالتطلبى بىدوام خواهد بود و از طریق درستِ خودش منحرف و ریاکارانه و دروغین خواهد بود.
عدالت بدون معنویت یعنی انحراف
عدالت باید با معنویت همراه باشد؛ یعنى باید شما براى خدا و اجر الهى دنبال عدالت باشید؛ در این صورت مىتوانید با دشمنان عدالت مواجهه و مقابله کنید. البته معنویت هم بدون گرایش به عدالت، یک بُعدى است. بعضىها اهل معنایند، اما هیچ نگاهى به عدالت ندارند؛ این نمىشود. اسلام، معنویتِ بدون نگاه به مسائل اجتماعى و سرنوشت انسانها ندارد؛ «من اصبح و لم یهتمّ بامور المسلمین فلیس بمسلم». آدم معنوىیى که با ظلم مىسازد، با طاغوت مىسازد، با نظام ظالمانه و سلطه مىسازد، این چطور معنویتى است؟ اینگونه معنویت را ما نمىتوانیم بفهمیم. بنابراین معنویت و عدالت در هم تنیده است.
این نکته را هم در باب عدالت عرض کنیم که بعضىها مىگویند عدالت یعنى توزیع فقر. نخیر، کسانىکه بحث عدالت را مىکنند، بههیچوجه منظورشان توزیع فقر نیست؛ بلکه توزیع عادلانهى امکانات موجود است. آنهایى که مىگویند عدالت توزیع فقر است، مغزا و روح حرفشان این است که دنبال عدالت نروید؛ دنبال تولید ثروت بروید تا آنچه تقسیم مىشود، ثروت باشد. دنبال تولید ثروت رفتن بدون نگاه به عدالت، همان چیزى مىشود که امروز در کشورهاى سرمایهدارى مشاهده مىکنیم. در غنىترین کشور عالم - یعنى امریکا - کسانى هستند که از گرسنگى و از سرما و گرما مىمیرند؛ اینها که شعار نیست؛ واقعیتهایى است که مشاهده مىکنیم. کسانى هستند که در آرزوى یک آپارتمانِ سه چهار اتاقه سالهاى سال تلاش مىکنند و چون به جایى نمىرسند، مىروند خیانت مىکنند تا به این امکانات برسند.
دو سه سال قبل یک عضو عالىرتبهى سى.آى.اى را به جرم جاسوسى براى شوروى سابق و دنبالهاش روسیه، دستگیر کردند. در مصاحبهیى از او پرسیدند - که ما این مصاحبه را در مطبوعهیى خواندیم - چرا این کار را کردى؟ گفته بود من دلم مىخواست یک ویلاى سه اتاقه داشته باشم، اما دیدم با این حقوق و درآمد نمىشود؛ مجبور شدم بروم نوکرى شوروى را بکنم؛ با آن دشمنى و نقاضتى که آن روز بین آن دو کشور وجود داشت.
وقتى دنبال تولید ثروت رفتن از نگاه عدالت محور جدا باشد، به این جاها مىرسد که در جامعهیى، کسانىکه زرنگتر و باهوشترند، یکشبه به ثروتهاى کلان و انبوه مىرسند؛ کسانى هم که خودشان خانوادهى ثروتند؛ اکثریتى هم هستند که در زندگىهاى معمولى همراه با حسرت، و تعدادى هم در زندگىهاى بسیار سخت و دشوار بهسر مىبرند. بنابراین، اینکه ما بگوییم عدالت را مطرح نکنید، تولید ثروت را مطرح کنید؛ بهانه را هم این بیاوریم که بعد از تولید ثروت سراغ عدالت مىرویم، این نمىشود. عدالت یعنى امکاناتى که در کشور هست، عادلانه و عاقلانه تقسیم کنیم - نه عادلانهى بىحساب و کتاب - و سعى کنیم همین امکانات را بیشتر کنیم تا به همه بیشتر برسد؛ نه اینکه به قشر خاص و به دستهى خاصى بیشتر برسد. این وظیفه از وظایف دولت اسلامى بود که شما شعارش را دادید؛ خیلى هم خوب کردید؛ دنبالش هم باشید؛ متعهد به این هم باشید؛ و این اساس کار شماست.
عدالت را واقعاً محور همهى برنامهریزىهاى خودتان قرار دهید و ببینید در بخشهاى مختلف چگونه مىشود آن را تأمین کرد. در این زمینه، بخصوص سازمان مدیریت و برنامهریزى نقش خیلى زیادى دارد و بعد هم بخشهاى مالى و اقتصادى دولت و بخش خدماتى و دیگر بخشها.
گسترش علم و دانش ویژگی مهم دولت اسلامی
وظیفهى حتمىِ دیگرِ دولت اسلامى، گسترش علم و دانایى است؛ چون دولت اسلامى بدون گسترش علم و دانایى به جایى نخواهد رسید. گسترش آزاداندیشى هم مهم است. واقعاً انسانها باید بتوانند در یک فضاى آزاد فکر کنند. آزادى بیان تابعى از آزادى فکر است. وقتى آزادى فکر بود، بهطور طبیعى آزادى بیان هم هست. عمده، آزادى فکر است که انسانها بتوانند آزاد بیندیشند. در غیر فضاى آزاد فکرى، امکان رشد وجود ندارد. براى فکر، براى علم، براى میدانهاى عظیم پیشرفت بشرى اصلاً جایى وجود نخواهد داشت. ما در مباحث کلامى و مباحث فلسفى هرچه پیشرفت داشتیم، در سایهى مباحثه و جدل و بحث و وجود معارض داشتیم.
اشکالى که ما همواره به بخشهاى فرهنگى داشتهایم، این بوده که به نقشِ خودشان به عنوان یک دولت اسلامى در صحنهى کارزار فکرى درست عمل نمىکنند. کارزار فکرى باید باشد؛ منتها کارزار فکرى عملاً به این شکل درنیاید که ما به قول سعدى، سگ را بگشاییم و سنگ را ببندیم؛ حربه را از دست اهل حق و اهل آن فکرى که حق مىدانیم، بگیریم؛ اما دست اهل باطل را باز بگذاریم که هر بلایى مىخواهند، سر جوانهاى ما بیاورند؛ نه، او حرف بزند، شما هم حرف بزنید و در جامعه فکر تزریق کنید. ما به تجربه دریافتهایم که آنجایىکه سخن حق با منطق و آرایش لازمِ خودش به میدان مىآید، هیچ سخنى در مقابل آن تاب پهلو زدن و مقاومت کردن نخواهد داشت.
مبارزه با فساد وظیفه دولت اسلامی
مبارزهى با فساد، یکى دیگر از وظایف بسیار مهم است. من دربارهى مبارزهى با فساد اینقدر در صحبتهاى عمومى و خصوصى حرف زدهام که فکر مىکنم تکرارى است. البته بحمداللَّه ارکانى در این دولت هم خودشان به این مسأله کاملاً توجه دارند.
تامین عزبت ملی ثمره حاکمیت دولت اسلامی
نکتهى بعد، تأمین عزت ملى است. یک ملت اگر احساس عزت کرد، پیشرفت خواهد کرد و خواهد بالید؛ اما اگر توسرى خورد، استعدادها در او خفه خواهد شد. عزت ملى و آنچه را که امروز به آن غرور ملى گفته مىشود - البته تعبیر «غرور» با توجه به معناى لغوىاش خیلى رسا نیست، اما رایج است - باید در ملت تقویت کرد تا احساس عزت و توانایى کند. آنچه مایهى عزت یک ملت است، مثل تُراث عظیم فکرى و فرهنگى و علمى در مقابل چشم آنها قرار مىگیرد؛ شخصیتهاى برجستهشان، گذشتهى روشنشان، استعداد والایشان.
مبارزهى با سلطه هم یکى از وظایف دولت اسلامى است. نظام سلطه، نظامى است که مثل بختک سنگینى روى پیکر جامعهى بشرى مىافتد - و افتاده است - و او را نابود مىکند و از بین مىبرد. این نظام سلطه دو طرف دارد؛ سلطهگر و سلطهپذیر. با این نظام باید مبارزه کرد. مبارزهاش هم با شمشیر نیست؛ مبارزهاش با عقل، با کار حرفهیىِ سیاسى، و با شجاعت در میدانهاى لازم و متناسبِ خودش است.
دولت اسلامى دشمنانى هم دارد. دولت اسلامى دو دسته دشمن دارد؛ یک دسته دشمنان شناخته شده هستند. همهى سلطهگران و دیکتاتورهاى دنیا به دلایل واضح دشمن دولت اسلامىاند؛ چون دولت اسلامى با اصل سلطه و دیکتاتورى مخالف است. کسانى هستند که به دین یا به ورود دین در عرصهى زندگى معتقد نیستند - به اصطلاح سکولارها - اینها هم با دولت اسلامى مخالفند؛ مىگویند اقتصاد باید از دین جدا باشد، سیاست از دین جدا باشد، زندگى اجتماعى از دین جدا باشد، تحرکات و نشاطهاى مردمىِ عمومى از دین جدا باشد. مخالفتها هم در طیف وسیعى انجام مىگیرد؛ از مخالف بودن، تا مخالفت کردن، تا معارضههاى جدى کردن.
مترفین بینالمللى - یعنى ثروتمندان عظیم جهانى که نفت و منابع عمدهى جهانى را در اختیار خودشان مىخواهند و براى این کار دارند حداکثر تلاش علمى و عملى را مىکنند - اینها هم جزو دشمنان بیرونى دولت اسلامىاند. عرض کردیم دشمنها لزوماً دشمنى نمىکنند؛ بعضى از آنها دشمناند، بعضى دشمنى کردنشان به صورت مخالفت و اعتراض است، بعضى وارد میدان مىشوند و گلاویز مىشوند. بنابراین انواع و اقسام دشمنى وجود دارد و باید با هر کدام به نحوى برخورد کرد.
دستهى دوم دشمنان درونىاند؛ یعنى آفتها، بیمارىها و میکروبها. مرگ ما بیش از آنچه ناشى از این باشد که دیگرى بیاید ما را بکُشد، ناشى از این است که در درون خودمان اختلافى بهوجود مىآید. غالباً مرگهاى ما ناشى از ویروسى، میکروبى، بیمارىیى و سلول عاصىیى است که سرطان درست مىکند؛ کمتر ناشى از این است که کسى بیاید آدم را بکُشد. دولت اسلامى هم همینطور است؛ باید مواظب دشمنهاى درونىاش باشد؛ اینها آفتهایش است.
آفتهای دولت اسلامی: احتمال افزایش ریاکاری
یکى دو مورد از این آفتها را بگویم. اولِ صحبت به بخشى از این آفتها اشاره کردم. غفلت کردن و از راه منحرف شدن، یکى از آفتهایش این است که ما ادبیات دینى را غلیظ کنیم؛ بدون اینکه مابازایى در عمل داشته باشد. این ما را، هم به ریاکارى مىکشاند و هم ریاکارى را در بین مردم تشویق مىکند. اینکه ادبیات دینى تقویت شود، من با آن هیچ مخالفتى ندارم؛ ولى باید مابازا داشته باشد. بیش از آنچه در رفتارمان اسلامى عمل مىکنیم، در زبان و اظهار و تظاهراتمان نخواهیم خود را جلوه دهیم. بیشتر اهمیت دادن به فرم تا به محتوا، از آن آفتهاست.
محتوا را باید اسلامى کرد. اگر مىخواهیم حقیقتاً اسلامى شویم، باید در نحوهى مدیریتمان تحول ایجاد کنیم. یکى از حرفهاى خوب آقاى رئیسجمهورمان در تبلیغات انتخاباتى - که به نظر من این حرف، عدهى زیادى را جذب کرد - تحول در مدیریت بود. این تحول در مدیریت را چه کسى باید انجام دهد؟ خود ما باید انجام دهیم. اولین گام در تحول این است که رفتار خودمان، کیفیت کارمان، عزل و نصب خودمان، اِعمال مدیریت خودمان، جذبهیى که به خرج مىدهیم، انعطافى که به خرج مىدهیم، برخوردى که با طبقات مخاطب و مراجع به خودمان انجام مىدهیم، اسلامى باشد.
البته اینکه گفتم ادبیات دینى را غلیظ کردن بدون مابازا، یکى از آفتهاست، اشتباه نشود با کارى که بعضىها گوشه و کنار دنبالش هستند که پرچمهاى اسلامى و نشانههاى اسلامى را از بین مردم بردارند؛ نخیر، بنده این را نمىگویم. مطلقاً نباید نشانههاى اسلامى را تضعیف کرد. «و من یعظّم شعائر اللَّه فانّها من تقوى القلوب»؛ اصلاً بناى شعائر بر تظاهر و بر نشان دادن و بر مطرح کردن و جلو چشم نگهداشتن است. شعائر را مطلقاً نباید تضعیف کرد. بعضىها به اسم اینکه ما اهل ریا نیستیم و نمىخواهیم تظاهر کنیم، شعائر اسلامى و علامتهاى اسلامى و سیماى اسلامى و وجههى اسلامى و رفتار اسلامى و پرچمهاى اسلامى را از زندگىِ خودشان و زندگى مردم جمع مىکنند؛ نخیر، بنده مطلقاً این را توصیه نمىکنم؛ بلکه بعکس، توصیه مىکنم مقید باشید اینها را نگه دارید. منتها اگر بناست جانماز آب بکشیم، واقعاً روى آن جانماز نماز هم بخوانیم؛ والاّ انسان جانماز را آب بکشد و رویش نماز نخواند و کنار بیندازد، فایدهیى ندارد.
اگر گفتند متحجرید و طالبانی رفتار می کنید جدی نگیرید
ضمناً این هم که بگویند شما متحجرید و طالبانى عمل مىکنید، به این حرفها خیلى گوشتان بدهکار نباشد؛ از این حرفها همیشه هست و گفتهاند و مىگویند. ما با هر حرکت و گرایشى از نوع طالبان، در اصل و بنیاد مخالفیم. آنها اصلاً مخالف عقلند؛ آنها متحجر بودند. اتفاقاً کسانى که در مقابل جناح متعبد و پایبند ایستادند، به یک معنا بیشتر به تحجر و به طالبانیسم نزدیکترند؛ چون آنها هم نسبت به آموختهها و درسهاى غربى تحجر دارند. هرچه غربىها گفتند، همان را صددرصد باید اجرا کرد؛ این تحجر نیست؟ تحجر همین است. تازه حرفهاى جدید غربىها را به گوش ما نمىرسانند؛ حرفهاى قرن نوزدهمى، حرفهاى کهنه شده و حرفهاى منسوخ را مىآورند در جامعه مطرح مىکنند؛ چه در سیاست، چه در اخلاق، چه در گرایش دینى، چه در شکل حکومت و چه در اقتصاد، متحجرانه و متعصبانه مىایستند؛ اینکه بیشتر طالبانیسم است. اصلاً مظهر طالبانیسم تحجر است. تحجر و دورى از عقلانیت، مظهرش همین است. ما به تعقل توصیه مىکنیم. قرآن اساساً از اولش بر اساس تعقل پیدا شده.
مطلب دیگرى که عرض مىکنم، این است که کارى کنید خدمترسانى شما محسوس شود. واقعاً گاهى اوقات دولتها سرمایهگذارىهایى کردند که خیلى هم کلان نبوده؛ اما اثرش را مردم در مقابل چشمشان دیدند. گاهى هم چند برابرِ آن سرمایهگذارى مىکنیم و اینجا و آنجا هم گفته مىشود فلانجا سرمایهگذارى شد یا از صندوق ذخیرهى ارزى فلان مبلغ برداشت شد؛ اما هیچ اثرى در زندگى مردم مشاهده نمىشود. سعى کنید خدمترسانى شما مابه ازا داشته باشد؛ یعنى واقعاً در همهى بخشها و در همهى وزارتخانهها تحول در خدمترسانى بهوجود بیاید.
لزوم ایجاد نظام پاسخگویی
در کنار این، نظام پاسخگویى را براى خودتان متحتّم بدانید. واقعاً وزیر در حوزهى کار خودش، مدیران وزارتى در حوزهى کار خودشان، معاونان هر کدام در حوزهى کارِ خودشان پاسخگو باشند. یعنى هم در برابر خطایى که انجام مىگیرد، واقعاً پاسخگو باشند؛ هم در برابر کار لازمى که باید انجام مىگرفته و انجام نمىگیرد، پاسخگو باشند. در خیلى از موارد خلافى انجام نگرفته؛ اما خلاف این بوده که کارهاى زیادى باید انجام مىگرفته، ولى انجام نگرفته. کار نکردن به مقدار لازم هم یک نوع تخلف است.
توصیهى دیگر، کار جمعى و متوازن است. از جمله چیزهایى که ما همیشه در طول این چند سال توصیه کردهایم و صورت هم نگرفته است و تا همین آخر هم مسؤولان دولتى به ما شکایت کردند، عدم همکارى در بخشهاى مختلف و در جاهاى حساس است؛ مثلاً بخشهاى اقتصادى ما با وزارت خارجهى ما. وزراى خارجه - چه زمان آقاى دکتر ولایتى، چه زمان آقاى دکتر خرازى - همیشه به من شکایت مىکردند که ما با فلان کشور در زمینهى سیاسى مشکلى داریم، که این مشکل را مىتوان با یک کار اقتصادى و با محاسبه حل کرد؛ ولى دستمان خالى است. یک وقت مىبینیم بخش اقتصادى ما آمده یک کار اقتصادى کرده که ما اصلاً از آن باخبر نشدیم؛ که اگر باخبر مىشدیم، مشکل سیاسىمان را بهوسیلهى او حل مىکردیم. وزراى محترم خارجهیى که اسم آوردم، مکرر گفتهاند که گاهى اوقات مسؤولان بخشهاى اقتصادى در خارج معاملهیى مىکنند که سفیر و وزارت خارجهى ما اصلاً از آن خبر ندارد. اینگونه کارها ناهماهنگى است. همانطور که اول عرض کردم، کار شما یک کار است؛ همه دارید بخشهاى یک عمارت را مىسازید؛ یکى دیوار مىچیند، یکى تیر سقف مىگذارد، یکى گِل درست مىکند، یکى آب مىآورد. هر کدام شما یک کار دارید مىکنید تا اینجا ساخته شود. اگر کارهاى شما نامتوازن باشد، آنچه از آب درمىآید، چیز خوبى نخواهد بود.
ساده زیستی در حد شعار باقی نماند
نکتهى بعد، توجه به سادهزیستى است. یکى از شعارهاى خوب آقاى احمدىنژاد مسألهى سادهزیستى است. این شعار، شعار بسیار مهمى است؛ این را نباید دستکم گرفت. یک وقت هست که ما در زندگى شخصى خود مثلاً حرکت اشرافگونهیى داریم بین خودمان و خدا؛ که اگر حرام باشد، حرام است؛ اگر مکروه باشد، مکروه است؛ اگر مباح باشد، مباح است؛ اما یک وقت هست که ما جلوى چشم مردم یک مانور اشرافىگرى مىدهیم؛ این دیگر مباح و مکروه ندارد؛ همهاش حرام است؛ بهخاطر اینکه تعلیمدهندهى اشرافىگرى است به: اولاً زیردستهاى خودمان، ثانیاً آحاد مردم به این کار تشویق مىشوند. ما نباید مردم را به این کار تشویق کنیم. ممکن است در داخل جامعه کسانى پولدار باشند و ریخت و پاش کنند - البته این کار بدى است، ولى به خودشان مربوط است - اما ریخت و پاش ما اولاً از جیبمان نیست، از بیتالمال است؛ ثانیاً ریخت و پاش ما مشوق ریخت و پاش دیگران است. واقعاً «النّاس على دین ملوکهم». ملوک در اینجا به معنى پادشاهان نیست که بگوییم ما پادشاه نداریم؛ نه، ملوک شماها هستید؛ النّاس على دین ماها.
در یکى از تاریخها خواندم زمانى که ولیدبنعبدالملک خلیفه شده بود، چون خیلى اهل جمعکردن ثروت و جواهرات و اشیاء قیمتى بود، مردم کوچه و بازار وقتى به همدیگر مىرسیدند، مکالماتشان از این قبیل بود: آقا! فلان لباس را آوردند، شما خریدید؟ آقا! فلان نگین را فلان کس آورده، شما خریدید؟ یعنى مردم همهاش راجع به خرید و فروش وسایل و اشیاء زینتى و امثال اینها حرف مىزدند. بعد از ولید، سلیمانبنعبدالملک خلیفه شد. او اهل ساختمانسازى بود و به کاخسازى و ساختمانسازى خیلى عشق مىورزید. این مورخ مىگوید مردم حتّى وقتى براى نماز به مسجد مىآمدند، یکى مىگفت: آقا! شما کار ساختمانىِ منزلتان را تمام کردید؟ دیگرى مىگفت: آقا! شما فلان خانه یا زمین را خریدید؟ دیگرى مىگفت: آقا! شما آن دو اتاق را اضافه کردید؟ حرفهایشان همه از این قبیل بود. بعد از این دو نفر، عمربنعبدالعزیز آمد. او اهل عبادت بود. مورخ مىگوید مردمِ کوچه و بازار وقتى به هم مىرسیدند، یکى مىگفت: آقا! راستى شما دیروز دعاى ماه رجب را خواندید؟ دیگرى مىگفت: آن دو رکعت نماز را خواندید؟ بنابراین رفتار ماها یک تأثیر قهرى در رفتار مردم دارد. سادهزیستى بسیار چیز خوبى است.
هر روز قرآن بخوانید
برادران عزیز و خواهران عزیز! بارتان سنگین و کارتان دشوار است. اگر خوب عمل کنید، اجرتان دو برابر است؛ اما اگر خداى نکرده بد عمل کنید، مؤاخذهتان هم دو برابر است. براى اینکه بتوانید این راه را سالم طى کنید و 1450 روزى را که در پیش دارید، بخوبى سپرى کنید، باید خود را به خدا وصل کنید. قرآن خواندنِ هر روز را فراموش نکنید. هر روز حتماً قرآن بخوانید؛ هر مقدارى مىتوانید. آنهایى که ترجمهى قرآن را مىفهمند، با تدبر به ترجمه نگاه کنند. آنهایى که ترجمهى قرآن را نمىفهمند، یک قرآن مترجَم خوب - که الحمدللَّه زیاد هم داریم - کنار دستشان بگذارند و به ترجمهى آن نگاه کنند.
ممکن است ده دقیقه صرف وقت کنید و یک صفحه یا دو صفحه بخوانید؛ اما هر روز بخوانید؛ این را یک سیرهى قطعى براى خودتان قرار دهید. علامت بگذارید، فردا از دنبالهاش بخوانید. تا آنجایى که مىتوانید، به نماز و توجه و ذکر در نماز و به نوافل اهمیت دهید. خداى متعال به پیغمبر اکرم مىفرماید: «قم اللّیل الّا قلیلاً. نصفه او انقص منه قلیلا. او زد علیه و رتّل القرآن ترتیلا. انّا سنلقى علیک قولا ثقیلا»؛ یعنى نصف شب را بیدار بمان، یا دو ثلث شب را بیدار بمان و عبادت کن - که این براى پیغمبر است؛ من و شما خیلى دهنمان مىچاید که از این حرفها براى خودمان بزنیم - چرا؟ «انّا سنلقى علیک قولا ثقیلا»؛ ما مىخواهیم سخن سنگینى را به تو القاء کنیم؛ مىخواهیم حرف بزرگى را به تو بزنیم؛ بنابراین باید خودت را آماده کنى.
بار سنگین احتیاج به آمادگى روحى دارد؛ این آمادگى روحى هم همینطورى به دست نمىآید. اینکه ما بگوییم آقا برو دلت را صاف کن، بله، اساس همان صاف کردن دل است؛ اما صاف کردن دل فقط از راه نماز، از راه توسل، از راه توجه و از راه ذکر به دست مىآید.
اگر کسى خیال کند که مىتوان دل و روح را بدون اینها صاف کرد، سخت در اشتباه است. از راه گریهى نیمهشب، از راه خواندن قرآن با تدبر و با دقت، از راه خواندن ادعیهى صحیفهى سجادیه، دل انسان صاف مىشود؛ والّا اینطورى نیست که بگوییم آقا برو دلت را صاف کن؛ هر کارى هم کردى، کردى.
خداوند انشاءاللَّه این حرفها را اول در دل بنده مؤثر کند تا بلکه یک خرده آدم شویم؛ بعد هم در دل شما دوستان و برادران و خواهران انشاءاللَّه مؤثر قرار دهد. خداوند انشاءاللَّه از شما راضى باشد و بتوانید در طول این مدت طبق وظیفهى الهىتان عمل کنید و در پایان این مدت هم خرسند و خوشحال باشید.
والسّلام علیکم و رحمةاللَّه
۱۳۸۴/۰۶/۰۸
گروه سیاسی: در شرایطی که پنجاه روز از زمان درخواست استمهال برای پرونده مهدی هاشمی میگذرد اما همچنان زمان دادگاه بعدی فرزند رئیس مشخص نشده است.
به گزارش "رجانیوز"، پانزده اردیبهشت ماه بود که پس از ماهها کش و قوس بالاخره مهدی هاشمی برای پاسخگویی به اتهامات اقتصادی و امنیتی پا به دادگاه گذاشت ، اما پس از دقایقی همراه با دیگر اعضای خانواده به بیرون دادگاه آمد و به خبرنگاران گفت که قاضی با درخواست استمهال وی موافقت کرده است.
از آن تاریخ 50 روز می گذرد با این حال هیچ خبر مشخصی مبنی بر برگزاری دادگاه بعدی مهدی هاشمی منتشر نشده است.
در این مدت تنها ناصر سراج قاضی دادگاه مهدی هاشمی و علیزاده طباطبایی وکیل خانواه هاشمی درباره این پرونده اظهار نظر کردند.
قاضی سراج اخیرا در این باره گفت: پرونده مهدی هاشمی به دلیل ایرادات به دادسرا مسترد شد و تحقیقات بر روی این پرونده همچنان ادامه دارد. وی با بیان این که «ایرادات سنگینی به پرونده مهدی هاشمی گرفتهام» گفت: مشخص نیست که پرونده مذکور چه زمانی به دادگاه ارسال میشود. انشاءلله پس از پایان تحقیقات پرونده به دادگاه ارسال خواهد شد.
این در حالی است که وکیلمدافع مهدی هاشمی نیز نقایص موجود در پرونده را "زیاد" عنوان کرده و البته گفت بود اکثر نقایص کیفرخواست شکلی است.
محمود علیزاده طباطبایی با بیان این مظلب یادآور شده بود: یکی از خبرگزاریها عنوان کرده بود که پرونده مهدی هاشمی 120 صفحه است، در حالی که این طور نیست و پرونده حجم گستردهای دارد.
اما آنگونه که سخنگوی قوه قضاییه گفته است نقایص پرونده به تنهایی علت به تعویق افتادن داگاه مهدی هاشمی نبوده است.
حجت الاسلام محسنی اژه ای یک روز پس از برگزاری دادگاه مهدی هاشمی به خبرنگاران گفت: البته پرونده نواقصی هم داشته که آقای سراج قرار بود آنها را ضمن محاکمه رفع کند اما زمانی که ملاحظه کردند که آنها درخواست مهلت دارند، قاضی خودش نواقصی را که به نظرش میآمد در همین فرصت انجام دهد را رد کرد تا فرصت دیگری نگیرد؛ لذا اگر آنها درخواست استمهال نمیکردند، دادگاه همان روز پانزدهم اردیبهشت شروع میشد و در حین رسیدگی قاضی میتوانست نواقص را رفع کند.
با این حال دادسرا همچنان دارد اشکالات پرونده مهدی هاشمی که می توانست در حین برگزاری دادگاه رفع شود را بررسی می کند و پرونده را به دادگاه ارجاع نداده است، تا اینگونه آزادی موقت مهدی هاشمی که به بهای گرو گرفته شدن سند 10 میلیاردی خانه پدری به دست آمده ، به مرز 7 ماه برسد.
این در حالی است که آزادی مهدی هاشمی با قرار وثیقه ده میلیاردی و با وجود کامل نبودن پرونده بازپرسی، بحث زیادی را در رسانه ها به دنبال داشت و کار را به اعتراض نمایندگان مجلس در صحن علنی کشاند. با این وجود، پس از صدور کیفرخواست و تعیین زمان برگزاری دادگاه مهدی هاشمی در هفته های منتهی به انتخابات، برخی اخبار از درخواست پدر مهدی هاشمی برای تعویق دادگاه فرزندش حکایت داشت.
همزمان با فرارسیدن زمان برگزاری دادگاه مهدی هاشمی، رجانیوز در خبری درخواست اکبر هاشمی رفسنجانی برای به تعویق افتادن زمان برگزاری دادگاه فرزند خود از مسئولین قوه قضائیه را رسانهای کرد.
هر چند اطلاعی از انگیزه آقای هاشمی رفسنجانی در خصوص درخواست تعویق زمان برگزاری دادگاه رسیدگی به اتهامات علیه فرزندش منتشر نشد و در شرایطی که وی قبلاٌ اعلام کرده بود که مهدی نیز یکی مثل بقیه بچههای مردم است، با این حال برخی تحلیلگران این اقدام را بی ارتباط با انتخابات ریاست جمهوری نمیدانند.
مهدی هاشمی رفسنجانی پس از گذشت بیش از سه سال از خروجش از کشور و عدم اعتنا به احضارهای رسمی قضایی، سرانجام مهر ماه سال قبل به ایران بازگشت و یک روز پس از ورودش، به دادسرا احضار و از آنجا به زندان اوین منتقل شد.
مهدی هاشمی پس از حدود سه ماه بازداشت، با قرار وثیقه 10 میلیارد تومانی از زندان آزاد شد و مدتی بعد کیفرخواست او صادر شد. سخنگوی قوه قضائیه اتهامات مهدی هاشمی را سیاسی و اقتصادی عنوان کرد.
رسیدگی به پرونده اتهامی مهدی هاشمی بر عهده قاضی ناصر سراج که پرونده فساد بزرگ بانکی را قضاوت کرده بود، گذاشته شد و بر اساس اخبار منتشر شده قرار بود که اولین جلسه دادگاه رسیدگی به اتهامات مهدی هاشمی روز 15 اردیبهشت برگزار شود.
این در حالیست که مهدی هاشمی در زمان بازداشت خود نیز بنا بر تصریح سخنگوی قوه قضائیه، از امتیازات ویژهای برخوردار بود و حتی اجازه بستری شدن وی در یکی از بهترین بیمارستانهای خصوصی کشور بدلیل ادعای بیماری قلبی داده شد اما در نهایت، پس از چند روز بستری و انجام معاینات کامل، بیماری خاص قلبی در او مشاهده نشد.
مهدی هاشمی پس از آزادی با قرار وثیقه، در ساختمان هیئت امنای دانشگاه آزاد که پدرش ریاست آن را و برادرش (یاسر) ریاست دفتر آن را برعهده دارد، مستقر شده و برخی جلسات خاص خود را در این مکان برگزار میکند.
رسیدگی دقیق و بدون تبعیض به اتهامات مهدی هاشمی رفسنجانی یکی دیگر از محکهای پیشروی دستگاه قضایی است و افکار عمومی انتظار دارد که قوه قضائیه بدون در نظر گرفتن هر گونه انتساب و فشار، بصورت عادلانه و منطقی به موارد مطرح شده علیه این متهم رسیدگی کند.
میثم نیلی: اهالی فرهنگ، سیاسیون و توده های مردم، باور دارند که رخداد سوم تیر ماه سال 1384، سرآغاز بازه ای از تاریخ انقلاب اسلامی است که از جهات گوناگونی به دو دوره تاریخی از تحولات و وقایع گذشته ایران اسلامی بیشتر است؛ دوره درخشان تحولات انقلاب اسلامی و دوره پر افتخار دفاع مقدس.
حضرت امام خمینى (ره) به نقل از آیت الله مسعودى خمینى:
آقاى مصباح ذوشهادتین است.
مقام معظم رهبرى (حفظه الله تعالی)
۱٫خواستگاه مبانی فکری اسلام
به نظر من یکى از چیزهایى که مى تواند خیلى کمک کند به این قضیه، این است که از کتابهاى شهید مطهرى، از معارفى که امروز بزرگانى بحمدالله هستند،از قبیل آقاى مصباح و دیگران که واقعاً مبانى فکرى اسلامى دست این هاست، از این ها استفاده کنند. حتى مى شود این ها را ساده کرد. شما مى توانید این کار را بکنید.
(در دیدار با جمعى از نونهالان و نوجوانان حافظ و قارى قرآن کریم ۵/۴/۸۰)
۲٫ عقبه تئوریک نظام
مجموعهاى از متفکران، علما، و سابقهدارها در امر دین عقبه تئوریک نظام هستند و آن را تشکیل مىدهند..الآن ما در حوزه قم علمایى داریم، بزرگانى داریم، صاحبنظرانى داریم، اندیشهپردازان یا تئوریسینها و ایدئولوگهایى داریم،… ما شخصیت علمىِ فکرىِ روشنفکرىِ برجستهاى مثل آقاى مصباح یزدى را در قم داریم.
(از فرمایشات مقام معظم رهبرى (دام ظله العالی) در دیدار مسؤولان دفتر تبلیغات اسلامى حوزه علمیه قم ۲۸/۰۶/۱۳۸۴)
۳٫ بصیر به معنی حقیقی کلمه
رهبر معظم انقلاب اسلامی در یکی از آخرین سفرهایخود به شهر مقدس قم (اسفند ماه ۸۹)با حضور در منزل آیت الله مصباح یزدی،فرمودند: جلسه بهشدت عاطفی است. عواطف نقش مهمی در ادامه راه و اقامه حدود الهی و حاکمیت الهی دارند. در انقلاب ما هم فکر به تنهایی نمیتوانست این حرکت عظیم را انجام دهد، عواطف هم مورد لطف الهی است. دوستی و دشمنییکی از معیارها و ملاکهاست. این محبتی که ابراز میشود بر میگردد به لطف حضرتعالی، و سرچشمه جوشان محبت و التفات شما نسبت به ما سرازیر میشود در همه خانواده و مجموعه فرزندان و اهل و همه.
این یک جهت، جهت دوم اینکه این هم مربوط به شخص من نیست؛ مربوط به معیارها، مربوط به اسلام و انقلاب و مربوط به این راه است. این را الحمدلله من میدانم و خداوند متعال نگذاشته من اشتباه کنم و تصور کنم که این مربوط به شخص من است. میدانم که مربوط به خداست و مربوط به راه است…بنده هم به سهم خودم قدر آقای مصباح را میدانم. واقعا میدانم که ایشان در کشور و برای اسلام چه وزنهای هستند و حقا و انصافا ما امروز نظیر ایشان را – حالا به این تعبیر بگوییم – خیلی نادر، نظیر آقای مصباح ممکن است وجود داشته باشد با این وزانت علمی و عمق علمی و احاطه و وسعت و با این آگاهی و بینش و صفا.
رهبر معظم انقلاب تصریح کردند: این سه جهت در ایشان جمع است؛ هم علم، هم بصیرت به معنای حقیقی کلمه و هم صفا. این سه تا با هم در وجود ایشان خیلی ارزشمند است. خداوند متعال انشاء الله وجود ایشان را برای ما و انقلاب محفوظ بدارد و وجود ایشان را سالم بدارد تا همه بتوانند از برکات ایشان استفاده نمایند. (منبع: سایت خبری رجانیوز)
۴٫ رهبر معظم انقلاب در مورخ ۹ بهمن ۱۳۷۰ در حکم انتصاب آیت الله مصباح به عضویت شورای عالی مجمع جهانی اهل بیت (ع) ایشان را در شمار برجستگان رجال علمی و چهره های برجسته ی عالم تشیع نام می برند.
(منبع: سایت دفتر حفظ و نشر آثار مقام معظم رهبری)
۵٫ برای دعوت از آقای مصباح، اصرار کنید!
پس از راه اندازی رادیو معارف صدای جمهوری اسلامی، رهبر معظم انقلاب درخصوص استفاده ی رادیو معارف از شخصیت های برجسته ی دینی در برنامه های خود، درباره شخصیت علمی آیت الله مصباح می فرمایند:از لحاظ معارف عقلانی و فلسفی اسلامی، ما امروز چه کسی را داریم؟ مثلاً آقای مصباح و آقای جوادی آملی را در قم داریم آنچه شما ارایه می دهید، باید از سطح اینها کمتر نباشد.
رهبر انقلاب با اشاره به فضل و دانش آیت الله مصباح، لزوم مشاوره با ایشان را لازم می شمارند و حتی بر استفاده از شاگردان ایشان نیز تأکید می ورزند:شما باید یک گروه مشاوره ی محتوایی از مناسب ترین شخصیت هایی که امروز می توانید پیدا کنید، داشته باشید مثلاً از آقای مصباح دعوت کنید و اصرار هم بکنید یا مثلاً از شاگردان آقای مصباح دعوت کنید.خوشبختانه یکی از موفقیت های آقای مصباح یزدی در قم، این است که ایشان برخلاف خیلی از فضلای ما که فضلشان در خودشان منحصر مانده، فضلش در شاگردان خوب سرریز شده.
(در دیدار با اعضای گروه معارف اسلامی صدای جمهوری اسلامی، ۱۳ اسفند۱۳۷۰)منبع: سایت دفتر حفظ و نشر آثار مقام معظم رهبری)
۶٫ برکت ماندگار حوزه علمیه
رهبر معظم انقلاب اسلامیدر هفتم مهر ۱۳۷۴ در حکم انتصاب حضرت آیت الله مصباح یزدی به ریاست مؤسسه امام خمینی(ره)چنین می نگارند:اکنون که بحمدالله موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(اعلی الله مقامه) در سایه ی تلاش پیگیر و موفق جنابعالی رسمیت یافته و به تصویب شورای عالی انقلاب فرهنگی رسیده است، جنابعالی را که از برکات ماندگار حوزه علمیه قم و از چهره های موصوف و معروف به علم و عمل و جد و ابتکار می باشید به ریاست و مدیریت این مؤسسه منصوب می کنم…با توجه به احاطه و نکته دانی آن جناب، خود را از توصیه به کارهای بایسته بی نیاز می دانم و شما و همه همکاران هوشمند و دلسوزتان را به لطف و هدایت و فضل مستمر پروردگار متعال می سپارم. (ر.ک. اندیشه ی ماندگار، ص ۲۱۱)
۷٫ علامه طباطبایی و شهید مطهری زمان
مقام معظم رهبری در اوج حملاتی که در محافل و نشریات مختلف به آیت الله مصباح وارد می شد، فرمودند:بنده نزدیک به چهل سال است که جناب آقای مصباح را می شناسم و به ایشان به عنوان یک فقیه، فیلسوف، متفکر و صاحبنظر در مسائل اساسی اسلام ارادت قلبی دارم. اگر خداوند متعال به نسل کنونی ما این توفیق را نداد که از شخصیت هایی مانند علامه طباطبایی و شهید مطهری استفاده کند، اما به لطف خدا این شخصیت عزیز و عظیم القدر، خلاء آن عزیزان را در زمان ما پر کرده است.
(ر.ک. گفتمان مصباح، مرکز اسناد انقلاب اسلامی)
۸٫ همه دلسوزان اسلام باید قدردان ایشان باشند.
مقام معظم رهبری در جمع دانشجویان شرکت کننده در طرح ولایت در سال ۱۳۷۹ فرمودند:این هجوم های تبلیغاتی را که به شخصیت های برجسته، به انسان های والا و با اخلاق برجسته می کنند، اینها همه اش نشان دهنده ی اهداف و نیات دشمن است. یک نفر مثل جناب آقای مصباح که حقیقتاً این شخصیت عزیز، جزو شخصیت هایی است که همه ی دلسوزان اسلام و معارف اسلامی از اعماق دل بایستی قدردان و سپاسگزار این مرد عزیز باشند، مورد هجوم تبلیغاتی قرار می گیرند..حرف رسا و نافذ، منطق قوی و مستحکم هر جایی که باشد، آنجا را دشمن زود تشخیص می دهد، چون حسابگر است دشمن آنجا را خوب می شناسد و به مقابله اش می آید. با مرحوم شهید مطهری(ره) هم همین جوری برخورد کردند. امروز شهید مطهری(ره) در دنیا نیست، البته امروز هم بعضی ها شهید مطهری(ره) را رها نمی کنند حتی امروز هم به او تهاجم می کنند لکن آن روزی که زنده بود، آن کسانی که بودند و دیده اند، می دانند که با آن شهید عزیز چه کردند؛ چه اهانت ها، چه ناشایست ها و ناسزاها که به آنچهره مطهر و منور زده شد.
(ر.ک. گفتمان مصباح، مرکز اسناد انقلاب اسلامی)
۹٫ تو چراغ راه مایی…
حضرت آیت الله خامنه ای در تاریخ ۶ تیر ۱۳۷۹به منزل آیت الله مصباح یزدی در قم رفتند و خطاب به ایشان فرمودند:روزنامه ی کیهان یک مقاله ی زیبا خطاب به شما نوشته – البته اسم نیاورده، ولی مخاطبش شما هستید درست همان چیزی که آدم در دلش هست، همان را درباره ی شما مطرح کرده.
متن مقاله کیهان
تو چراغ راه مایی. نه اینکه چراغی در دست گرفته باشی و در این ظلمت آزین بسته راه را نشان ما بدهی. نه تو خودت چراغی، هر کجا که بایستی، به هر کجا که اشاره کنی، یا از هر چه که بگویی، ما اطمینان، تو را باور کرده ایم. ما به تو اعتماد داریم. ما از تو دروغی نشنیده ایم. ما تو را تا کنون با اجنبی ندیده ایم. ما امضای تو را پای معاهدات ننگین وابستگی مشاهده نکرده ایم.
تو چراغ راه مایی از هر چه که بگویی باورت می کنیم. چرا چنین نباشیم؟ مگر نور جنسش یکی نیست. حالا چه این نور از خورشید باشد، یا از نور افکنی قوی، یا از شمعی کوچک، یا از تو که چراغ راه مایی.
با تو هستم. ای چراغ راه خوبی ها. ای مصباح!
تو اگر چه، چراغ راه مایی اما مطلق نیستی. مگر غیر از خدا کسی می تواند مطلق باشد؟ نه، تو منتهی خودت را به اشتعال در آوردی، یعنی چه؟ یعنی اینکه بعضی ها همتشان این می شود که چراغی دست بگیرند و کور سویی را اطراف بتابانند. اما بعضی ها هم، مثل تو خود را به اشتعال می کشند. شهدا اینگونه اند. تو هم در شهادت مستغرقی. اگر شهید به یک تیر و ترکش به مقام شهود و شهادت می رسد، تو هر روز و هر ساعت به تیر و ترکشِ از خدا بی خبران و معاندان و فتنه گران و جاسوسان شهید می شودی. ما اشتعال تو را می بینیم. کسی که چشم هدایت به تو دارد راه را گم نمی کند. و در هزارتویِ، نسبت ها زمین گیر نمی شود.
تو همچون سایر علمای ناب شیعه با به آتش کشیدن خود، راه حق و باطل را نشان ما می دهی. امثال شما ذخیره های معرفتی آخر الزمانید. چلچراغ هایی که نشئه ی سوزشان، از نفت و روغن و نیروی الکتریسیته نیست، بلکه نور از اشتعال وجودشان ساطع می شود. وقتی کار به اینجا بکشد، یعنی بجای اینکه تمام دار و ندار آدمی به آتش کشیده شود، مگر می شود جلوی انتشار نور را گرفت؟ تو علاوه بر جسمت و علاوه بر علم و اندیشه و معرفت و سال ها و سال ها صبوری و حلم و اخلاق و دور اندیشیت، حالا آبرویت را به کبریت اشتعال سپرده ای و کسی که کارش به اینجا کشید، مگر از راه رفته باز می گردد. و مگر از شتاب و انتشار نور باز می ماند؟ کسی که به قول خودت، حتی نگوید: «راضیم به رضای تو و بگوید: من کی هستم که رضایت بدهم، هر چه که تو می خواهی باشد». آیا چنین کسی از ضخم آبرو می هراسد؟!.
آنجا که سلاح و مال و کلام و استدلال کفایت نکند، شاید آبرو به کار آید. و کاری بکند. و تو خوب از این متاع در مصاف با حرامیان بهره برده ای. مبارکت باد! …ما شما را چراغی از چلچراغ راه بشریت می دانیم. از غیریت و صبوری و فهم و پایمردی شما درس می گیریم. و از آبرویی که برکف دست آورده اید در پوست نمی گنجیم.
دیدار مقام معظم رهبری در منزل آیت الله مصباح،( فیلم دیدار معظم له.۶/تیر/۷۹) و روزنامه کیهان/۴ تیر ۷۹
(ر.ک: روزنامه ی کیهان، ۴ تیر ۱۳۷۹: ) (ر.ک. به فیلم دیدیار درتاریخ ۶/۴/۷۹)
۱۰٫ مطالب کتاب شما علاوه بر مفید بودن، ضروری و لازم بود.
مقام معظم رهبری با اشاره به کتاب «آذرخشی دیگر از آسمان کربلا» که حاوی مجموعه سخنرانی های آیت الله مصباح در محرم ۱۴۲۱ قمری(سال ۱۳۷۹) است، فرمودند:بنده این کتاب مربوط به عاشورا تقریباً همه اش را خواندم، مطالبی است لازم، نمی شود گفت مفید، بالاتر از مفید (است). مطالب ضروری و لازم است… این طور بازکردن قضایای عاشورا، به روز کردن این قضایا خیلی مفید است. در این ۷-۸ جلسه، بعضی از مطالب مطالبی است که غیر از شما شاید کس دیگری نتواند، حداقل این طور نمی تواند، اصلش را هم حل کند، لااقل این است که به این خوبی نمی تواند (از عهده ی بحث برآید). (ر.ک. به فیلم دیدیار درتاریخ ۶/۴/۷۹)
۱۱٫ مبانی فکری اسلام در دست ایشان است.
در تاریخ ۵ تیر ۱۳۸۰ نیز مقام معظم رهبری در دیدار جمعی از نونهالان و نوجوانان حافظ و قاری قرآن کریم فرمودند:من خواهش می کنم ایشان (حجت الاسلام طباطبایی) و مجموعه ی دست اندرکار به این نکته توجه کنند که پابه پای پیشرفت معلومات قرآنی و دینی اینها (حافظان و قاریان خردسال) آگاهی های استدلالی و عمق بخشیدن استدلالی به اعتقادات اینها را هم حتماً در برنامه قرار بدهید… به نظر من، یکی از چیزهایی که می تواند خیلی کمک کند به این قضیه، این است که از کتابهای شهید مطهری، از معارفی که امروز بزرگانی از قبیل آقای مصباح و دیگران که واقعاً مبانی فکری اسلام دست اینهاست؛ از اینها استفاده کنند حتی می شود اینها را ساده کرد، شما می توایند این کار را بکنید.(ر.ک. گفتمان مصباح، مرکز اسناد انقلاب اسلامی)
۱۲٫منبع فکر و اندیشه ی بی غل و غش معارف اسلامی.
مقام معظم رهبری بار دیگر در جمع دانشجویان و دانش آموزان طرح ولایت در سال ۱۳۸۱ فرمودند:لازم است تشکر کنم از معلمان و استادان و دست اندرکاران و مدیران این تلاش فرهنگی که بسیار باارزش است و مخصوصاً از شخص جناب آقای مصباح که حقیقتاً یکی از وجود های مبارک و مغتنم در دوره ی ما هستند و منبع فکر و اندیشه ی بی غل و غش معارف اسلامی.ان شاءالله خداوند به ایشان و دیگر دست اندرکاران توفیق ادامه ی این خدمت بسیار باارزش را عنایت کند و وسیله ی بهره مندی هر چه بیشتر، گسترده تر و عمیق تر جوانان را از این سرچشمه های معرفت فراهم کند.» (همان، ۴ شهریور ۱۳۸۱، ش۱۴۳).
۱۳٫ عقبه تئوریک نظام
حضرت آیت الله خامنه ای همچنین در دیدار سال ۱۳۸۴ با مسئولان دفتر تبلغیات اسلامی حوزه ی علمیه قم خواستار توجه این دفتر به عقبه های تئوریک نظام شدند:توجه کنید که مجموعه ای از متفکران، علما و سابقه دارهای در امر دین، مدعی عقبه ی تئوریک نظام هستند و آن را تشکیل می دهند… الآن ما در حوزه ی قم علمایی داریم، بزرگانی داریم، صاحب نظرانی داریم، اندیشه پردازان یا تئوریسین ها و ایدئولوگ هایی داریم که با دفتر تبلیغات هیچ ارتباطی ندارند.ما شخصیت علمی فکری روشنفکری برجسته ای مثل آقای مصباح یزدی را در قم داریم؛ یا یک ملای برجسته ی قوی مثل آقای جوادی آملی را در قم داریم؛ در بین آقایان مراجع هم کسانی هستند که در مسائل دینی حقیقتاً روشنفکر و صاحب نظر و صاحب فکر هستند؛ نه امروز و دیروز، از چهل سال پیش در بین بزرگان حوزه ما آنها را می شناسیم که من نمی خواهم اسم بیاورم، ارتباط شما با آنها چگونه تعریف می شود؟ شما عقبه ی فکری نظام هستید، آنها هم هستند و بسیاری دیگر هم همینطور…سعی کنید این عقبه ی تئوریک نظام بودن تبدیل نشود به یک پستوی بسته و انصحاری که بی خبر از اطراف خودش باشد.
(همان، ۲۰ مهر ۱۳۸۴، شماره ی ۲۹۹، ص۸)
۱۴٫ تجلیل از فضل، اخلاص و تقوای آیتالله مصباح یزدی
در جریان سفر تاریخی مقام معظم رهبری به قم در سال ۸۹ مدیر، مسئولان و اعضای هیئتهای علمی مؤسسه آموزشی، پژوهشی امام خمینی با رهبر معظم انقلاب اسلامی دیدار کردند.حضرت آیتالله خامنهای در این دیدار با ابراز خرسندی فراوان از تلاشهای عمیق مؤسسه آموزشی، پژوهشی امام خمینی ابراز داشتند: این مؤسسه خوب، جامع و کامل میتواند از لحاظ تلاش پیگیر، خستگی ناپذیر، خالصانه و عالمانه الگویی برای حوزه باشد.ایشان با تجلیل از فضل، اخلاص و تقوای آیتالله مصباح یزدی، وجود این کمالات را در مدیریت یک موسسه موجب افزایش برکات الهی خواندند.
(پایگاه حفظ و نشر آثار حضرت آیت الله العظمی خامنه ای، ۳/۸/۸۹)
۱۵٫ فقیه، فیلسوف، متفکر و صاحبنظر در مسایل اساسی اسلام
جناب آقای مصباح ـ من ایشان را نزدیک به چهل سال است میشناسم و به ایشان ارادت قلبی دارم؛ فقیه، فیلسوف، متفکر و صاحبنظر در مسایل اساسی اسلام. اگر خدای متعال به نسل کنونی ما این توفیق را نداد که از شخصیتهایی مثل مرحوم علامهی طباطبایی، یا مرحوم شهید مطهری استفاده کنند اما بحمدالله این شخصیت عزیز و عظیم، خلا آن عزیزان را در زمان ما پر میکنند.من حقیقتاً خدا را حمد و شکر میکنم که جامعهی ما و بخصوص نسل جوان ما به ایشان خیلی علاقه دارند. بنده از هرجا که کسب خبر کردم ـ در سرتاسر کشور ـ اطلاع پیدا کردم که نسل جوان ما به ایشان شدیداً علاقمند و معتقد و قدر دانند؛ این هم نعمت بزرگ خدا و دلیل سلامت این کار است. وقتی انسان با روح و با هدف خدایی وارد میدان شد، همینجور میشود. (مقام معظم رهبری – ۱۳/۶/۷۸ – جمع دانش آموختگان طرح ولایت)
علامه طباطبایى (قدس سره) به نقل از حجة الاسلام آقاى شیخ اصغرمروارید:
آقاى مصباح از بین شاگردان من مثل انجیردر میان سایر میوهاست،که فکر اوهیچ چیز دور انداختنی و زایدی ندارد.(زندگینامه ایت الله مصباح یزدی.ص ۲۸۳ – انتشارات پرتو ولایت)
شهید بهشتی (رحمة الله علیه):
دوست عزیز و دانشمند محترم…خیلی زودتر از این می خواستم برای شما نامه بنویسم ولى در پى ساعت دنجى بودم که بتوانم با آقاى مصباح که مصباح دوستان است با فکرى فارغ گفتگو کنم و از اینگونه ساعت ها کم بهره بردهام.(گفتمان مصباح.ص ۲۸۴٫مرکز اسناد انقلاب اسلامی)
مرحوم آیت الله مشکینی:
جناب مستطاب آیة الله مصباح، از آن وجودات پر برکت است.حوزه ها باید ده ها سال سهم امام بخورند، هزاران نفر در اینجا تحصیل کنند، میلیاردها پول از کیسه ی امام خرج بشود، میلیاردها انسان ا زاوّل تا حال تحصیل کنند، تا در هر عصرییک چند نفری مثل آیت الله مصباح بدست آید و این طور افراد در میان جامعه پیدا بشود. اگر ده نفر عالم بزرگ پیدا کنید یقیناً یکی از آنها آیت الله مصباح است. ما به عظمت او معتقدیم ما او را دوست داریم، او یکی از خزانه های وجودی ماست. یکی از بزرگان حوزه ی ماست. من خودم علاقه به این آقا دارم. برای اینکه شمشیر برنده ی اسلام در برابر کفر است لذا خیلی با او دشمن هستند. با هر که خیلی دشمن باشند، شما علاقه ی بیشتر به او داشته باشید. علامتا ینکه ایشان وجود مؤثّری است علامت اینکه این شخص مدافع اسلام است، علامتا ینکه این شخص همراه با اسلام است و فداکار اسلام است. همین زیادی حمله ها علیه اوست. (تحصن چرا و چگونه، ص۱۴۴)
آیت الله سید احمد خاتمی:
… جرم آقای مصباح چیست؟ آقای مصباح را آنان که می شناسند میدانند کانون بیرق دین است. فقیه فیلسوف عارف زاهد شخصیتی که میگوید: من چند سال بیش از شهید مطهری عمر کردم، حاضرم جانم را در راه دفاع از اسلام و دفاع از مقدسات بدهم. (همان، ص۱۵۷)
آیت الله حسن زاده (دام ظله):
آقای مصباح انسان زحمت کشیده ای است. من با ایشان هم درس و هم بحث بوده ام. خدا را شاهد می گیرم که پشت سر ایشان نماز می خوانم.(پاسدار حکیم، انتشارات نجابت)
حجّة الاسلام و المسلمین دشتی:
… در برابر تهاجم فرهنگی کسی موفق است و می تواند هزاران شاگردتربیت بکند که خودش یک اسلام شناس باشد، به این جهت در آن زمان شهید بهشتی در نوک پیکان هجوم دشمن قرار داشتو امروزه استاد مطهری این عصر یعنی حضرت آیت الله مصباح یزدی که هجومها به سوی اوست. (تحصن چرا و چگونه، ص۲۰۹)
آیت الله یزدی:
شخصیت آیت الله مصباح یک شخصیت ناشناخته ای نیست.من باید از ایشان تعریف کنم ایشان آنقدر مقامش بالاست که امثال بنده نباید تعریف بکند. ایشان از اساتید بزرگ حوزه است … در همین شهر قم کارهای انقلابی عظیمی انجام شد که سه چهار نفر از دوستان از جمله آقای مصباح بودند که وقتی صبح همه می آمدیم می گفتیم این نشریه از کیست؟ این نشریه کجا بوده است که در داخل همه ی حجره ها انداختند و همه می خواندند؟ در حالی که تهیه کننده ی آن همین تعداد بودند و بخشی از آن به قلم مقدس همین استاد بزرگوار حضرت آیت الله مصباح بود. این شخصیت روحانی و بزرگوار همیشه مدافع انقلاب بوده است. مدافع اسلام بوده است. حوزه ی علمیه مقاومتش را می شناسد. امروز یکی از اعضای محترم شورای انقلاب فرهنگی کشور است. در حقیقت یک استاد شناخته شده، یک روحانی وارسته یک روحانی شایسته که زندگی شخصی او در حد زندگی افراد متوسط و متعارف است. (همان، ص۱۷۵)
مرحوم آیت الله احمدی میانجی
خواندید که اینها با حضرت آیت الله مصباح چه کار کردند؟ایشان، استاد بودنش آیت اله بودنش، پاک بودنش جای اشکال نیست. چه توهین ها کردند، چه حرف ها زدند!(پاسدار حکیم، انتشارات نجابت)
آیت الله جوادی آملی
ایشان در سمینار بزرگداشت شیخ فضل الله نوری ،پس از سخنرانی حضرت آیت الله مصباح ضمن تشکر و قدردانی درباره ی آیت الله مصباح فرمودند: روحی له الفداء.(زندگینامه آیت الله مصباح.ص ۲۸۴ –انتشارات پرتو)
آیت الله مظاهری:
امروز خدمت به آیت الله مصباح خدمت به امام زمان عجل الله تعالی فرجه است. هر کس هر اقدامی از دستش بر می آید باید انجام دهد.(پاسدار حکیم، انتشارات نجابت)