بسم الله الرحمن الرحیم

وبنوشت شخصی محمد جواد ثقفی

بسم الله الرحمن الرحیم

وبنوشت شخصی محمد جواد ثقفی

بسم الله الرحمن الرحیم

محمد جواد ثقفی
دوره 27 سمپاد

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
  • ۹۳/۱۲/۱۴
    ...
  • ۹۳/۱۰/۱۷
    .
آخرین نظرات

۸۹ مطلب در تیر ۱۳۹۲ ثبت شده است

سالی که نکوست از بهارش پیداست

مثل اینکه این دوست کلیدسازمون قصد دارن تاج گذاری کنن و لقب شاه حسن رو برای 

خودشون برگزینند که تمام دنیا رو دعوت کردند خجالتم نمی کشند.

خدا بخیر کنه سالی که نکوست از بهارش پیداست...

چقدر آقا گفتن که به گفتمان اشرافی رای ندهید.


پ.ن: دیگه از این وقاحت بیشتر که انگلیس رو هم دعوت کردند و می خوان دوباره پاشون رو به این مملکت بازکنن.

ایشالله کلیدش تو در بشکنه صلوات. 

بخوانید این ها را ، عقاید شما عوض خواهد شد.

بخوانید این ها را ، عقاید شما عوض خواهد شد.


http://rajanews.com/detail.asp?id=162975

پ.ن:دوست داشتم مطلبشو تو وبلاگ بذارم!

ما شهید داده ایم

امیدوارم دولت یازدهم یادش نرود

ما هم یادمان نرود

ما شهید داده ایم


به حساب توهین نزارید. فقط یه پیدا کردنه شباهته

من دیگه حرفی ندارم....!!:|
به حساب توهین نزارید.
فقط یه پیدا کردنه شباهته.
همین.

مردی از قم

با سلام خدمت دوستان عزیز .....

و عرض پوزش از علی خان بهجتی:

 مردی از قم (روح الله):

در بین روایات اسلامی، به روایاتی بر می خوریم که شرایط و وقایع عصرالظهور را توصیف کرده اند. یکی از این وقایع، قیام مردی از قم می باشد که در عصر ظهور، مردم را به حق دعوت می کند و با حمایت آنان و با استعانت از پروردگار متعال، نهضت عظیمی را برپا می دارد که هیچ دشمنی یارای نابودی آن را ندارد.(1)

در این باره از امام موسی کاظم (ع) نقل شده است که فرمود:

 

« مردی از قم (از اهالی قم؟)، مردم را به حق دعوت کند، افرادی پیرامون او گرد آیند که قلب هایشان همچون پاره های آهن استوار است. بادهای تند حوادث آنان را نلغزاند، از جنگ خسته نشده و نترسند، اعتمادشان بر خدا است و سرانجام کار از آن پرهیزکاران است. »(2)


توجه کنید که امام در قم به دنیا نیامده اند ولی به علت حضور بسیار طولانیشان،قم وطن ایشان محسوب می شود.همینطور که مهاجران به تهرات،تهرانی محسوب می شوند

 همان گونه که ملاحظه فرمودید، امام موسی کاظم (ع)  خبر  از قیام  مردی  از  قم می دهند که مردم را به حق دعوت می نماید و افرادی که پیرامون این  شخص  جمع می شوند، قلب هایشان بسیار استوار و محکم همچون پاره های آهن است؛ به نحوی که در مقابل ناملایمات و سختی ها از قیام خسته نمی شوند و نمی ترسند و بنا بر فرمایش این روایت، اعتماد این انسان های شریف به خداوند سبب می شود تا قیام آنان به سرانجام نیک ختم شود و به پیروزی رسند.

 به گواهی تاریخ، این مرد شریف اهل قم، امام خمینی (ره) است و هیچ کسی جز ایشان سزاوار این توصیف نمی باشد؛  چرا که  ایشان  که  سالها  در  قم  به تحصیل و تدریس می پرداختند، بعد از ملاحظه ی خیانتهای بزرگ محمدرضا شاه ملعون، مردم را به حق و حقیقت دعوت کردند و آنان را به مقابله با ظلم یزید زمان فرا خواندند.

 سرآغاز این قیام بزرگ، سال 1342 بود که در طی آن حضرت امام خمینی (ره) حملات شدیداللحنی را علیه محمدرضا شاه ایراد کردند  که  این  امر  به  دستگیری  امام خمینی (ره) در 15 خرداد ماه سال 1342 انجامید که این مسئله خود زمینه ساز قیام خونین 15 خرداد 1342 گشت.(3)

 مردم مسلمان ایران که از ظلم وستم شاهان رنج ها کشیده بودند، دعوت امام خمینی (ره) را به حق لبیک گفتند و اولین قیام اسلامی و مردمی را در تاریخ ایران برپا نمودند.

 قیام 15 خرداد سال 1342 اگرچه به خاک وخون کشیده شد و در ظاهر به نتیجه نرسید، اما این قیام 15 سال بعد به ثمر نشست و حکومت جمهوری اسلامی ایران را برای جهانیان به ارمغان آورد؛(4) حکومتی که مطابق روایات، یکی از زمینه سازان مهم حضرت مهدی (عج) خواهد بود. (ان شاء الله)

 

نکته ی مهمی که در روایت مذکور به چشم می خورد، این است که یاران این مرد شریف، قلب هایشان محکم و استوار است و از حوادث سخت زمانه نمی هراسند و خسته نمی شوند؛ اعتماد این یاران بر خداست و سرانجام پیروز خواهند شد.

 عجیب اینکه این توضیحات، کاملاً با ویژگی های یاران امام خمینی (ره) مطابقت دارد. چراکه آنان نیز همانند پاره های آهن استوار بودند و حتی از کشته شدن  و  شهادت نمی ترسیدند به همین دلیل با شجاعت تمام 15 سال در مقابل رژیم ستمشاهی ایستادگی کردند.

 مطابق روایت ذکر شده، سرانجام قیام یاران مردی از قم، پیروزی در نهضت می باشد؛ شگفت اینکه یاران امام خمینی (ره) نیز تحت رهبری ایشان توانستند نهضت خود را به پیروزی رسانند و حکومت جمهوری اسلامی ایران را پایه گذاری نمایند.

 اما  روایاتی  که  پیرامون  امام خمینی (ره)  بیان  شده اند،  محدود  به  روایت  فوق نمی باشند. روایات شگفت انگیزی پیرامون حضرت امام خمینی (ره) در بین روایات اسلامی اعم از شیعه و سنی به چشم می خورد که در این روایات حتی به نام ایشان (روح الله) اشاره شده است. به اولین روایت که از کتاب شیعی بحارالانوار اقتباس شده است توجه فرمایید:(6)

 « عن احمد بن سالم، عن محمد بن یحیی بن ضریس، عن محمد بن جعفر، عن نصر بن مزاحم و ابن ابی حماد، عن ابی داود عن عبدالله بن شریک، عن ابی جعفر علیه السلام قال: اقبل ابوبکر و عمر و الزبیر و عبدالرحمن بن عوف، جلسوا بفناء رسول الله صلی الله علیه، و آله فخرج الیهم النبی صلی الله علیه و آله: فجلس الیهم، فانقطع شسعه، فرمی بنعله الی علی بن ابی طالب علیه السلام ثم قال: ان عن یمین الله عروجل، او عن یمین العرش، قوماً منا علی منابر من نور، وجوههم من نور، و ثیابهم من نور، تغش وجوههم ابصار الناظرین دونهم، قال ابوبکر: من هم یا رسول الله؟ فسکت، فقال الزبیر: من هم یا رسول الله؟ فسکت،   فقال عبدالرحمن: من هم یا رسول الله؟ فسکت،  فقال علی علیه السلام: من هم یا رسول الله؟ فقال: هم قوم تحابوا بروح الله علی غیر انساب و لا اموال، اولئک شیعتک و انت امامهم یا علی. »(7)

 ترجمه: « از احمد بن سالم، از محمد بن یحیی بن ضریس، از محمد بن جعفر، از نصر بن مزاحم و ابن ابی حماد، از ابی داود از عبدالله بن شریک از ابی جعفر علیه السلام که فرمود: ابوبکر و عمر و زبیر و عبدالرحمن بن عوف به درگاه رسول الله (ص) نزدیک شدند و نشستند، پس پیامبر(ص) بر آنها وارد شد، کنارشان نشست، دمپایی اش گسیخته شد و با دمپایی اش اشاره وار به حضرت علی بن ابی طالب (ع) زد، سپس فرمود: همانا از سمت راست خداوند عزوجل – یا از سمت راست عرش – قومی از ما برخاستند که بر منابری از نورند، صورت هایشان نورانی است و لباسهایشان نورانی است، صورت هایشان بر چشم ناظرین دیگر پرده می اندازد. ابوبکر گفت: ای پیامبر، خدا آنها کیستند؟ پس ایشان سکوت کردند. زبیر گفت : ای پیامبر خدا، آنها کیستند؟ پس ایشان سکوت کردند. عبدالرحمن بن عوف گفت: ای پیامبرخدا، آنها کیستند؟ پس ایشان سکوت کردند. سپس حضرت علی (ع) فرمودند: ای پیامبر خدا، آنها چه کسانی هستند؟ پس ایشان فرمودند: آنها قومی هستند که به واسطه ی روح الله به یکدیگر محبت می ورزند (دلهایشان به هم نزدیک می شود)، درحالی که هیچ نسب یا اموال مشترکی ندارند؛ آنها شیعه ی تو هستند و تو امامشان هستی ای علی. »

 

همان گونه که در حدیث فوق ملاحظه فرمودید، پیامبر (ص) به حضرت علی (ع) بشارت دادند که گروهی از شیعیان ایشان به واسطه ی روح الله  دلهایشان  به هم  نزدیک می شود و متحد می گردند،  در حالی  که  دلیل  اتحاد  آنها  اموال و نسب  مشترک نمی باشد. افراد این قوم از چنان منزلتی برخوردارند که چهره ی نورانی آنها چهره های سایر مردم و حتی مسلمانان دیگر را نیز تحت الشعاع قرار می دهد.

 اما منظور از روح الله و منظور از این قوم چیست؟

 با توجه در روایت مذکور و نیز وقایع تاریخی، به سهولت می توان دریافت  که  منظور  از روح الله حضرت امام خمینی (ره) و منظور از قوم مذکور، شیعیان ایران و سایر شیفتگان امام خمینی (ره) می باشند، چرا که نام حضرت امام خمینی (ره) روح الله بوده است.

قطعنامه ی ۵۹۸

پیشاپیش از آقای بهجتی عذز می خواهم:

بعد از سال ها از پذیرش قطعنامه 598 که منجر به برقراری آتش بس میان ایران و عراق گردید هنوز هم برای بسیاری از مردمان این سئوال هست که چرا حضرت امام پذیرش این قطعنامه را به مثابه نوشیدن جام زهر دانستند و آن را با میل و خواسته ی قلبی خود یکسان ندانستند.
اگرچه در طول این سال ها از لا به لای برخی مدارک و اسناد محرمانه و نیز اظهارات برخی از مسئولان وقت جنگ، پرده از این اسرار برداشته شد اما تاملی دوباره بر این داستان تلخ می تواند به عبرت آموزی از این تجربه تاریخی کمک نماید، باشد که بتوانیم برای همیشه در کنار مولایمان و ولی امرمان ایستاده بمانیم و تحقق وعده ی الهی را نظاره گر باشیم.
اما در زمینه پذیرش قطعنامه 598 و اینکه چرا حضرت امام از آن تعبیر به نوشیدن جام زهر فرمودند تلقی ها و تفسیرهای متفاوتی هست که با توجه به اسناد تاریخی به علت این ماجرا اشاره می کنیم:
امام خمینی (ره) در پیامی که به مناسبت سالگرد کشتار مکه صادر نمودند به ناگفته های خود از مسأله پذیرش قطع نامه اشاره کرده و فرمودند:
«...اما در مورد قبول قطعنامه که حقیقتا مسئله بسیار تلخ و ناگواری برای همه و خصوصا برای من بود، این است که من تا چند روز قبل معتقد به همان شیوه دفاع و مواضع اعلام شده در جنگ بودم و مصلحت نظام و کشور و انقلاب را در اجرای آن می دیدم، ولی به واسطه حوادث و عواملی که از ذکر آن فعلا خودداری می کنم، و به امید خداوند در آینده روشن خواهد شد و با توجه به نظر تمامی کارشناسان سیاسی و نظامی سطح بالای کشور، که من به تعهد و دلسوزی و صداقت آنان اعتماد دارم، با قبول قطعنامه و آتش بس موافقت نمودم، و در مقطع کنونی آن را به مصلحت انقلاب و نظام می دانم و خدا می داند که اگر نبود انگیزه ای که همه ما و عزت و اعتبار ما باید در مسیر مصلحت اسلام و مسلمین قربانی شود، هرگز راضی به این عمل نمی بودم و مرگ و شهادت برایم گواراتر بود. اما چاره چیست که همه باید به رضایت حق تعالی گردن نهیم و مسلم ملت قهرمان و دلاور ایران نیز چنین بوده و خواهد بود. من در اینجا از همه فرزندان عزیزم در جبهه های آتش و خون که از اول جنگ تا امروز به نحوی در ارتباط با جنگ تلاش و کوشش نموده اند، تشکر و قدردانی می کنم و همه ملت ایران را به هوشیاری و صبر و مقاومت دعوت می کنم.» (1)
مطالعه پیام امام موید این نکته است که پذیرش قطع‏نامه و آتش بس، به مثابه نوشیدن جام زهر برای حضرت امام(ره) بود که او تنها به خاطر رضای خداوند، حفظ اسلام و مصالح نظام اسلامی، آن را با جان و دل پذیرا شد. در پیام چنین آمده است:
« ...  قبول این مسئله برای من، از زهر کشنده ‏تر است؛ ولی راضی به رضای خدایم و برای رضایت او، این جرعه را نوشیدم. در شرایط کنونی، آن چه موجب این امر شد، تکلیف الهی‏ام بود. شما می‏دانید که من با شما پیمان بسته بودم که تا آخرین قطره خون و آخرین نفس بجنگم؛ اما تصمیم امروز، فقط برای تشخیص مصلحت بود و تنها به امید رحمت و رضای او، از هر آن چه گفتم، گذشته و اگر آبرویی داشتم، با خدا معامله کرده ‏ام».(2)
تحلیل رهبر معظم انقلاب (مدظله العالی) -که آن روزها در کسوت رییس جمهور بودند- درباره این اتفاق از همه نقل ها دقیقتر و صحیح تر به نظر می رسد.
معظم له می فرمایند: « قطعنامه را هم که امام قبول کرد، به خاطر این فشارها[ی خارجی] نبود. [پذیرش] قطعنامه از طرف امام، به خاطر فهرست مشکلاتی بود که مسؤولین آن روزِ امورِ اقتصادی کشور، مقابلِ روی او گذاشتند و نشان دادند که کشور نمی‏کشد و نمی‏تواند جنگ را با این همه هزینه، ادامه دهد. امام مجبور شد و قطعنامه را پذیرفت. پذیرش قطعنامه، به خاطر ترس نبود؛ به خاطر هجوم دشمن نبود؛ به خاطر تهدید امریکا نبود؛ به خاطر این نبود که امریکا ممکن است در امر جنگ دخالت کند. چون امریکا، قبل از آن هم در امر جنگ دخالت می‏کرد. وانگهی؛ اگر همه دنیا در امر جنگ دخالت می‏کردند، امام رضوان‏اللَّه علیه، کسی نبود که رو برگرداند. بر نمی‏گشت! آن، یک مسأله داخلی بود؛ مسأله دیگری بود.» (3)
اما به راستی کدام کارشناسان و مسئولان امام را متقاعد به پایان جنگ نمودند؟
بررسی مستندات و خاطرات برخی مسئولین سیاسی نظامی وقت حکایت از نامه هایی دارد که در مقطع قبل از پذیرش قطع نامه  از سوی برخی مسئولین برای امام فرستاده شده بود.
هاشمی رفسنجانی که از او به عنوان یکی از کسانی که در نوشانیدن جام زهر به امام مؤثر بوده نام برده می شود، خردادماه امسال در مراسم «بزرگداشت حماسه‌سازان جامعه پزشکی در دوران جنگ تحمیلی» گفت: «البته ما در آن دوران توانستیم امام (ره) را برای متوقف کردن جنگ قانع کنیم (!)، به طوری که در یک جلسه با حضور پنج نفر از سران خدمت امام (ره) رفتیم و وضع را تشریح کردیم، امام (ره) نیز خیلی سریع فهمیدند (!) و آن نامه عجیب و تاریخی را نوشتند و خودشان مسئله را حل کردند.»
از سوی دیگر انتشار نامه منتشر نشده ای از امام خطاب به مسئولین کشور از سوی دفتر هاشمی رفسنجانی در مهرماه 1385 در رسانه های جمعی پرده از بخشی از این اسرار برداشت که مطالعه این نامه بخشی از ناگفته های نوشاندن جام زهر را روشن می سازد.
حضرت امام در این نامه به طور مشخص از سه مسئول نام می برند که در نامه های خود تلاش نموده اند تا امام را به پذیرش قطع نامه متقاعد سازند.
1.    فرمانده وقت سپاه؛ محسن رضایی
2.    نخست وزیر؛ میرحسین موسوی
3.    مسئول وقت تبلیغات جنگ؛ سیدمحمد خاتمی

البته شایان ذکر است نقش اصلی انتقال این نامه ها را شخص مسئول وقت کل جنگ –هاشمی رفسنجانی-  داشته است.
امام (ره) در خصوص نقش نامه محسن رضایی می فرمایند: « با توجه به نامه تکان دهنده فرمانده سپاه پاسداران که یکی از ده‌ها گزارش نظامی سیاسی است که بعد از شکست‌های اخیر به اینجانب رسیده و به اعتراف جانشینی فرمانده کل نیروهای مسلح، فرمانده سپاه یکی از معدود فرماندهانی است که در صورت تهیه مایحتاج جنگ معتقد به ادامه جنگ می‌باشد و با توجه به استفاده گسترده دشمن از سلاح‌های شیمیایی و نبود وسائل خنثی کننده آن، اینجانب با آتش بس موافقت می‌نمایم و برای روشن شدن در مورد اتخاذ این تصمیم تلخ به نکاتی از نامه فرمانده سپاه که در تاریخ 2/4/67 نگاشته است اشاره می‌شود.»
رضایی هم چنین در این نامه نوشته بود: «تا پنج سال دیگر ما هیچ پیروزی نداریم، ممکن است در صورت داشتن وسائلی که در طول پنج سال به دست می‌آوریم قدرت عملیات انهدامی و یا مقابله به مثل را داشته‌ باشیم و بعد از پایان سال 71 اگر ما دارای 350 تیپ پیاده و 2500 تانک و 3000 توپ و 300هواپیمای جنگی و 300 هلیکوپتر و قدرت ساختن مقدار قابل توجهی از سلاح های لیزر و اتم، داشته باشیم می‌توان گفت به امید خدا بتوانیم عملیات آفندی داشته باشیم.»
امام (ره) هم چنین آورده اند که: «وی می‌گوید قابل ذکر است که باید توسعه نیروی سپاه به هفت برابر و ارتش به دو برابر و نیم افزایش پیدا کند، او آورده است البته آمریکا را هم باید از خلیج فارس بیرون کنیم والا موفق نخواهیم بود. این فرمانده مهم‌ترین قسمت موفقیت طرح خود را تهیه به موقع بودجه و امکانات دانسته است و آورده است که بعید به نظر می‌رسد دولت و ستاد فرماندهی کل قوا بتوانند به تعهد عمل کنند. البته با ذکر این مطالب می‌گوید باید باز هم جنگید که این دیگر شعاری بیش نیست.»
امام در خصوص نامه میر حسین موسوی نیز می فرمایند: « آقای نخست وزیر از قول وزرای اقتصاد و بودجه وضع مالی نظام را زیر صفر اعلام کرده‌اند، مسئولان جنگ می‌گویند تنها سلاح‌هایی را که در شکستهای اخیر از دست داده‌ایم به اندازه تمام بودجه‌ای‌ است که برای سپاه و ارتش در سال جاری در نظر گرفته شده بود.»
هاشمی رفسنجانی نیز بعد ها در مصاحبه ای با تأیید این مسأله اعلام نمود: «دولت مهندس میرحسین موسوی در آن موقع اعلام کرد دیگر قادر به تدارک مالی نیست»(4)

و امام البته ابه نامه مسئولات تبلیغات جنگ نیز اشاره می کند. «مسئولان سیاسی می‌گویند از آنجا که مردم فهمیده‌اند پیروزی سریعی به دست نمی‌آید شوق رفتن به جبهه در آنها کم شده است.»
محسن رضایی در توضیح این امر به نامه سید محمد خاتمی – که در آن مقطع وزیر ارشاد و با حفظ سمت معاون فرهنگی ستاد فرماندهی کل قوا و مسئول تبلیغات جنگ بود- می گوید: «نامه آقای خاتمی، حکایت از آن داشت که بسیجی‌ها و مردم به جبهه نمی‌روند و ما در جبهه نیرو کم داریم.»


والبته محسن رضایی به نقش هاشمی رفسنجانی به عنوان برنامه ریز اصلی این ماجرا اشاره می کند، که نامه خود او و  نامه میرحسین موسوی و نامه سیدمحمد خاتمی و نامه تعدادی از دیگر فرماندهان نظامی را به نزد امام برده و ایشان را به پذیرش قطع نامه متقاعد می سازد: «آقای هاشمی هم این نامه هم چند نامه دیگر از جمله آقای خاتمی وزیر ارشاد وقت، نامه میرحسین موسوی به عنوان مسئول دولت، و نامه فرماندهان ارتش را با هم خدمت امام برد گفته بود که نظامیان این گونه می‌گویند و مسؤولان سیاسی و اقتصادی هم می‌گویند پول نداریم. شما تکلیف را روشن کنید و امام هم با پذیرش قطعنامه موافقت کردند.»
و در نهایت سخن هاشمی هم این است که: «وضع اقتصادی ما بد شده بود و دنیا تصمیم گرفته بود بدون رعایت مقررات جنگ اجازه بدهد صدام هر کاری می‌خواهد، انجام دهد... ما نگذاشتیم این شرایط حاد به وجود بیاید و با پذیرش قطعنامه و تحمیل شرایط ما جنگ را به پایان رساندیم.»
آری امام هیچ گاه تحت تأثیر ترس و واهمه برخی مسئولان و کارشناسان از موض اصولی خود که بارها تأکید کرده بود که «اگر جنگ بیست سال هم طول بکشد؛ ما مرد جنگیم» کوتاه نمی آمد و آن چه موجب شد تا امام (ره) از موضع خود کوتاه آیند و جام زهر را بنوشند، گزارش های جهت دار برخی مسئولان و کارشناسان بود.
اما برخی از دلایل دیگری که در چرایی این تعبیر «نوشیدن جام زهر» توسط امام به ما کمک می کند در ذیل می آید:
اول آنکه: از مدت ها قبل از پذیرش قطعنامه دولت عراق بر اثر شکست های پی در پی اصرار بر این داشت که صلح بر قرار شود ولی هنوز سربازان عراقی در داخل خاک ایران بودند. اگر در آن موقع قطعنامه پذیرفته می شد که خاک ایران در اشغال عراقی ها بود، دیگر توان پس گیری آن مناطق مشکل بود، چون در گیرودار تشریفات اداری سازمان ملل و رفت و آمدها و گفتگوها و نشست ها، نه سرزمین های ما را پس می دادند و نه خسارت می پرداختند، همان طور که هنوز بعد از چند سال که از پذیرش قطعنامه می گذرد، خسارت هایی که بر اساس قطعنامه 598 بایستی دولت عراق به ایران بپردازد، پرداخت نکرده است.
دوّم:اگر قطعنامه پذیرفته می شد (در حالی که خاک ما در دست عراقی ها بود)، روحیة سربازان ما تضعیف می شد و اگر دوباره می خواستند سر و سامان بگیرند و حمله ای بکنند، توان نداشتند، چون اکثر نیروهای رزمی ایران نیروهای مردمی و بسیج بود. این نیروها در صورتی در جبهه می ماندند که حمله ای صورت بگیرد و اگر جبهه ها راکد می شد، به شهرهای خود بر می گشتند.
سوم:نیروهای ایران بر اثر حملات پی در پی و با پیشروی در خاک عراق اهرم مهمی به دست آوردند تا بتوانند دولت عراق و حتی حامیان استکباری آن را مجبور کنند تن به خواسته‌های ایران بدهند.
چهارم: مقصود از ادامة حمله و جنگ با نیروهای متجاوز عراقی (که به نمایندگی از استکبار جهانی و با کمک های اکثر کشورهای منطقه و آمریکا و حمایت های برخی از کشورهای اروپایی انجام گرفته بود)، رسیدن به تمامی خواسته های بحق ملّت ایران بود که عبارت بود از:بیرون کردن متجاوز، مجازات عاملان تجاوز (صدام و حامیان او) گرفتن خسارت های فراوانی که به ایران وارد شده بود. چون هنوز این خواسته ها محقق نشده بود، و مطمئناً در پناه سازمان مللی که در دست استکبار جهانی است،‌ این خواسته ها برآورده نمی شد که الآن به خوبی معلوم شده است، از این رو امام آن را جام زهر نامیدند.

آری! جام زهر امام نوشاندند تا جنگی که دیگر رغبتی برای ادامه آن را نداشتند، را پایان دهند، غافل از این که بسیجیان حقیقی خمینی کبیر تا آخرین قطره حاضر بودند از این راه دفاع کنند.
مبادا که ما نیز امام خویش را تنها گذاریم... 
 
پاورقی:
1) نامه امام به مسئولان در خصوص پذیرش قطع نامه، سایت آفتاب، 7 مهر 1385
2) صحیفه امام ج ۲۱ ص۹۲
3) بیانات مقام معظم رهبرى‏در مراسم سالگرد ارتحال حضرت امام خمینى (ره) 1375/03/14
4) صحیفه امام - جلد 21 - صفحات 123 و 124.

بافرهنگ یعنی ..... یعنی هر کس که با ماست


مهدی خانعلی‌زاده

تخم روشنفکری در این مملکت از ابتدا به خطا کاشته شد و جنین ناقص آن هم به طرز فجیعقط شد؛ جنینی که نه پدرش مشخص است نه مادرش و هیچ عامل شناسایی هم ندارد. روشنفکری ایرانی زمانی به خطا رفت که شاملوی متنفر از مردم که افتخار می‌کرد به «شعر‌ها یا خوبند یا مزخرف. اگر مزخرفند که چاپ کردن ندارند، و اگر خوبند، که حیف شعر خوب برای مردم.... پس از مردن، لاشه مرا در گورستان عمومی دفن نکنند. بگذارید دست کم پس از مرگ، آرزوی من، به دور ماندن از مردم وپلیدی‌هایشان، بر آید. مردمی که از ایشان متنفرم.»، شد نماد روشنفکری و آزاداندیشی. شاید به همین دلیل است که این روز‌ها هر کسی قهوهٔ دارک اسپرسو می‌نوشد و سیگار مکبث دود می‌کند و متن‌ها و شعرهای بی‌سر و ته می‌خواند یا می‌سراید، سریعا مفتخر به دریافت لقب روشنفکر می‌شود؛ یعنی هر چه بی‌خاصیت‌تر و افسرده‌تر، روشنفکر‌تر. 

... 
 
سیدمحمد خاتمی به تماشای «گذشته» اصغر فرهادی نشسته است. در ظاهر اتفاق مهمی نیفتاده است. یک فعال سیاسی که داعیه روشنفکری دارد، از شدت محبوبیت مردمی، شبانه در یک محفل خصوصی حاضر شده و به همراه کارگردانی که اتفاقا او هم داعیه روشنفکری دارد، به تماشای فیلمی نشسته که مضمون روشنفکری دارد اما در این میان یک اتفاق مهم افتاده است. 
 
روزنامه‌ها و رسانه‌های طیف منسوب به روشنفکری، بالا و پایین می‌پرند که «درک فرهنگ توسط سیاسیون» را باید جشن گرفت و «مچکریم روحانی» که زمینه را برای آشتی اهالی سیاست با اهالی فرهنگ فراهم کردی. انگار نه انگار که همین روزنامه‌ها بودند که دیدار محمود احمدی‌نژاد با هنرمندان را «پوپولیسم» و «خرید هنرمندان» می‌نامیدند. انگار نه انگار که همین دو ماه پیش، «آقای بازیگر» را حسابی نواختند که چرا دست در دست رئیس‌جمهور راه رفتی و اکنون از همراهی افتخارآمیز آقای بازیگر با رئیس‌جمهور اسبق سخن می‌گویند. 
 
همین روشنفکرهایی که تا دیروز هر کس از ده فرسخی سینما رد می‌شد و احیانا به تماشای «اخراجی‌ها» و «قلاده‌های طلا» می‌نشست، مزدور و بی‌فرهنگ و مردم فریب می‌نامیدند، اکنون تماشای یک فیلم فرانسوی در محفلی خصوصی و به دور از حضور مردم را «تبلور فرهنگ در اهالی سیاست» می‌نامند. 
 
هنوز یادمان نرفته برخودشان با «لیلا اوتادی» را که حتی شایعه حضورش در یک فیلم ضد فتنه، زمینه را برای صدور ارتدادش در میان جماعت شبه روشنفکر فراهم کرد. هنوز یادمان نرفته چطور «حامد کمیلی» را به باد فحش و ناسزا گرفتند به دلیل بازی در فیلم «پایان نامه.» هنوز یادمان نرفته آقای کارگردان در مقابل سینما آزادی چطور به «علی‌رام نورایی» تاخت و او را به کناری هل داد که چرا در «قلاده‌های طلا» بازی کردی و به خیل وطن فروشانی که در پوستین هنر فرو رفته‌اند، نپیوستی. هنوز یادمان نرفته سیلی که به صورت دختر «علیرضا افتخاری» زدند که چرا پدرت، رئیس‌جمهور قانونی کشور را در آغوش گرفته. 
 
نه! ما هنوز یادمان نرفته. اصلا چرا راه دور برویم؟ همین یکی دو هفته پیش بود که اکبر عبدی با آن همه سابقه و مرتبه در سینمای ایران را لجن مال – البته به خیال خودشان – کردند که چرا به روی محمود احمدی‌نژاد خندیده‌ای و با او شوخی کرده‌ای و احیانا در آن می‌ان، تعریفی هم از او کرده‌ای. پس تو هم دیگر از جمع ما خارج شدی و عوام و نفهم و سطح پایین هستی. 
 
همان‌هایی که سیاست را افیون هنر می‌دانستند و وقتی ازشان می‌خواستی تا در دفاع از وطنشان – فارغ از هر رنگ و گروه و جناح سیاسی - فیلم بسازند و افتخار بالا بردن پرچم خوش رنگ ایران عزیز را از خود دریغ نکنند، بادی در غبغب می‌انداختند و همنشینی با اهالی سیاست را دونشان خود و موجب وامداری خود می‌دانستند، اکنون قهقهه مستانه سر می‌دهند و می‌گویند: «با حضور آقای خاتمی در این مراسم، هنوز می‌توانیم امیدوار باشیم که هنر و هنرمند ارزش و حرمتی دارد.» (۱) 
 
... 
 
اکران خصوصی «گذشته» برای سیدمحمد خاتمی، «آینده» را برای همه کسانی که دل به امید بسته بودند و در آرزوی تدبیر بودند، مشخص کرد: مدعیان روشنفکری هیچ تغییری نکرده‌اند؛ هنوز مردم، نمیفه‌مند و آن‌ها می‌فهمند؛ هنوز مردم، عوام هستند و آن‌ها خواص؛ هنوز رای مردم مهم نیست مگر اینکه به کام آن‌ها باشد. هنوز این در بر‌‌ همان پاشنهٔ قدیمی می‌چرخد و «شاملو» ‌های زمان، فحاشی به مردم را افتخار خود می‌دانند.
 
 
1- سخنان همایون اسعدیان در جلسه اکران خصوصی «گذشته»

حرف ولی فقیه ،پایان دهنده است

حرف ولی فقیه ،پایان دهنده است

اینطوریه آقای ملک محمدی:

جمهورى اسلامى در قضیه‌ى هسته‌اى، هم قانونى عمل کرده است، هم شفاف عمل کرده است، هم از لحاظ استدلالى، منطقى عمل کرده است.
یک جمله هم در خصوص قضیه‌ى هسته‌اى عرض کنم ... جبهه‌ى مخالف ما که عمدتاً منحصر در چند کشور معدودِ زورگو و زیاده‌خواه است و اسم خودشان را بغلط و بدروغ میگذارند جامعه‌ى جهانى، و در رأس آنها آمریکا است، محرک اصلى هم صهیونیستهایند، مسئله‌ى اینها این است که نمیخواهند موضوع هسته‌اى ایران حل شود. اگر لجبازى آنها نبود، موضوع هسته‌اى براحتى حل میشد. بارها تا لحظه‌ى حل پیش رفتیم، امضاء کردند، آژانس هسته‌اى امضاء کرد؛ قبول کرد که این اشکالاتى که وجود داشته، برطرف شده - اینها موجود است، اینها سند است؛ اینها که قابل انکار نیست - خب باید قضیه تمام میشد، پرونده‌ى هسته‌اى کشور باید پایان پیدا میکرد. آمریکائى‌ها بلافاصله یک چیز جدید را مطرح کردند، آوردند وسط. نمیخواهند قضیه تمام شود. نمونه‌هاى متعددى را ما در این زمینه داریم. حل مسئله‌ى هسته‌اى جمهورى اسلامى، به حسب طبیعت خود، از جمله‌ى کارهاى سهل و آسان و روان است؛ اما وقتى طرف مقابل مایل نیست این قضیه حل شود، خب بله همین جور میشود که ملاحظه میکنید.

بنابراین این را باید توجه داشته باشند؛ جمهورى اسلامى در قضیه‌ى هسته‌اى، هم قانونى عمل کرده است، هم شفاف عمل کرده است، هم از لحاظ استدلالى، منطقى عمل کرده است؛ منتها این یک نقطه‌اى است که براى فشار بر جمهورى اسلامى این را مناسب دانسته‌اند. اگر این هم نباشد، یک قضیه‌ى دیگرى را براى فشار مطرح میکنند. هدف، تهدید است؛ هدف، فشار است؛ هدف، خسته کردن است. 


بخشی از بیانات مقام معظم رهبری در دیدار مسئولان و کارکنان قوه‌ى قضائیه‌

http://t.co/LnnEbqk3V6

ولایت فقیه

به نظر من بد نیس اینجا ،یا هرجا

یه بحث ولایت فقیهی داشته باشیم

اگه کسی حرفی داره بسم الله

خوشحال میشم نظر بدید و بحث پا بگیره.

چون بنده نوجوانم و حالا ممکنه شما هم نوجووون باشید .آدم تو این سن ممکنه عقایدش تغییر کنه حالا بحث کنیم حق رو پیدا کنیم.چه بسا حق پیداشد

این یه قسنت از کتاب پرسش ها و پاسخ های علّامست:

اصل تنزل تدریجى

مىتوان با توجه به یک اصل عقلائى، ولایت فقیه را تبیین کرد و آن اینست که اگر امرى براى عقلا مطلوب بود، ولى به دلایلى تحقّق آن مشکل یا ناممکن گشت، به طور کلى دست از آن برنمىدارند، بلکه مرتبه نازلتر آن را انجام مىدهند و به تعبیر دیگر از اهمّ دست مىکشند و به مهمّ مىپردازند. آنها در امور مهم نیز این درجه بندى را رعایت مىکنند. اساساً درجه بندى اهمیت امور به همین منظور است که اگر به دلیل شرایطى امر درجه اول ناممکن یا مشکل شد، امر درجه دوم را جایگزین و بَدَل آن قرار دهند. این اصل عقلایى را «تنزّل تدریجى» مىنامیم. که آن را اسلام نیز پذیرفته است. در فقه موارد فراوانى داریم که در آنها این اصل اجرا شده است. براى توضیح این مطلب به دو مثال اکتفا مىکنیم.

 فرض کنید کسى قصد خواندن نماز را دارد. ایده آل آن است که نماز به حالت ایستاده خوانده شود، ولى اگر شخصى به علت بیمارى قادر به خواندن نماز ایستاده نیست، آیا باید نماز را رها کند؟ همه فقها مىگویند: هر مقدار از نماز را مىتواند، ایستاده بخواند و هرگاه نتوانست نشسته بخواند. در مرتبه بعدى اگر شخصى نماز را نمىتواند ایستاده بخواند، دستور فقهى این است که نشسته بخواند و اگر نشسته هم نمىتواند، خوابیده بخواند.

 اگر کسى چیزى را براى جهت خاصّى وقف کرد، مثلاً منافع باغى را وقف شمع حرم امام معصوم (علیه السلام) کرد، اکنون که شمعى وجود ندارد، منافع آن باغ را چه کنند؟ آیا مىتوان گفت چون مورد مصرف اولى منتفى است، این مال موقوفه را رها کنیم؟! یقیناً چنین نیست. باید در نزدیکترین مورد روشنایى مصرف کنیم، مثلاً منافع آن باغ را هزینه برق نمائیم، زیرا برق نزدیکترین امر به شمع است. این را «تنزل تدریجى» مىنامیم که اصطلاحاً رعایت «الاهمّ فالاهمّ» نیز نامیده مىشود.

فقیه عادل، نزدیکترین فرد به امام معصوم

بر اساس نظام عقیدتى اسلام، حاکمیت از آن خداست. از طرفى خداى متعال در اداره امور اجتماعى انسانها دخالت مستقیم نمىکند و حاکمیت را به انبیا و امامان معصوم واگذار کرده است. در موقعیتى که معصومِ منصوب از سوى خدا، بر کارهاى اجتماع حاکمیت ندارد، چه باید کرد؟ آیا مىتوان گفت در چنین موقعیتى حکومت را رها کنیم؟! چنین سخنى مقبول نیست، زیرا در جاى خودش ثابت شده است که اصل حکومت در هر جامعه اى ضرورت دارد. در اینجاست که ولایت فقیه را با استناد به اصل «تنزل تدریجى» ضرورى مىدانیم. فقیه جامع شرایط، بدیل امام معصوم(علیه السلام) است و در رتبه بعد از او قرار دارد. البته فاصله میان معصوم و فقیه عادل بسیار است ولى نزدیکترین و شبیه ترینِ افراد به اوست در امر حکومت ظاهرى بر مردم.

حاصل آنکه خداى متعال در مرتبه اول حاکمیت است، پس از او رسول الله (صلى الله علیه وآله وسلم) و سپس امامان معصوم(علیهم السلام) حاکم شرعىاند. آیا پس از این، مرتبه چهارمى در حاکمیتْ وجود دارد؟

باید گفت: در زمان غیبت امام معصوم، طبق دیدگاه شیعیان ولى فقیه مرتبه چهارم از حاکمیت را دارد، زیرا فقیه جامع الشرایط به امام معصوم نزدیکتر است. چون حاکم اسلامى باید واجد صفاتى مانند آگاهى به قوانین و مقررات اسلامى، آگاهى به مصالح اجتماعى، و صلاحیت اخلاقى که ضامن امانتدارى و رعایت مصلحت عمومى است باشد. در معصوم تمامى این شرایط وجود دارد، زیرا معصوم به دلیل عصمتش مرتکب هیچ تخلّفى از قانون شرع نمىشود و به سبب علم غیبى که دارد به قوانین شرعى و مصالح جامعه کاملاً آگاه است. فقیه جامع شرایط نیز باید همین شرایط را در رتبه نازل داشته باشد، تا حاکمیتش مشروع باشد. یعنى باید داراى ملکه فقاهت و اجتهاد باشد تا احکام اسلام را بخصوص در زمینه مسائل سیاسى و اجتماعى بهتر از دیگران بشناسد. و نیز باید داراى ملکه تقوى و عدالت باشد تا مصالح جامعه را فداى مصالح شخصى و گروهى نکند و همچنین باید به مصالح سیاسى و اجتماعى و بین المللى آگاه باشد تا شیاطین نتوانند او را فریب دهند و از مسیر عدل و قسط منحرف کنند.

خلاصه:اگه نمی تونی تو کنکور اول شی دلیل نمیشه برای 100 ام تلاش نکنی

اگه امام معصوم نداریم ولی فقیه جاشو میگیره

این عقلانیو ساده  ترین دلیل بر ولایت فقیهه.

وقتی آقا میگن:این دولت توانست شعارهای انقلاب را سر دست بگیرد و به آن افتخارکند. 

یعنی چی؟

بهتره یه سری به سخنان ایشون در 20 سال گذشته در مورد افتخار به شعار های انقلاب بزنیم،تا اهمیتشو درک کنیم.

متن

صوت